سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

نکاتی درباره ی جشن تکلیف دخترانه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

در روز عید قربان امسال ، موفق شدیم الحمدلله ،برای دختر گلمون زینب خانم جشن تکلیفی بگیریم. به نظرم رسید در مورد این اقدام مهم مطالبی را برای دوستانم بنویسم شاید که مفید واقع شود.

نتیجه تصویری برای جشن تکلیف

ایجاد حس مکلف شدن و قرار گرفتن بار سنگین تکلیف الهی در عمل به واجبات دینی برای بچه ها خصوصا دختر بچه ها کار سخت و زمانبری هست. چرا که بچه تا قبل از سن تکلیف می بینه که می تونه هر وقتی که خواست با خدا حرف بزنه و خواسته هاشو به خدا بگه اما اینکه چرا باید حرفهای خدا رو گوش بده و در خودش قید وبند ایجاد کنه اونهم در شرایطی که خیلی از هم سن و سالهاش این کا رو نمی کنند و البته خیلی از بزرگتر ها ، خصوصا که خیلی از واجبات رو مخالف دلخواه و میل خودش می بینه ،سوال مهمی هست که باید والدین بتونند در جواب دادن به اونها تلاش ویژه ای کنند.

این چند تا نکته ماحصل دغدغه ی این چند سال من و شنیدن مشاوره های اساتید روانشناسی اسلامی هست ؛

1- اولا پدر و مادر باید خودشون ،هم تا جائیکه می تونند ،عامل دستورات دین باشند و هم از این پذیرش دستورات دینی احساس لذت واقعی بکنند که اگر اینطور باشه بچه ها هم این احساس لذت از عمل به دستورات دینی رو در پدر و مادر احساس می کنند و این احساس می تونه پذیرش تکلیف الهی رو براشون نه تنها راحت که شیرین هم بکنه. به عنوان مثال بچه ای که از کوچیکی علاقه ی مادر رو موقع پوشش خود مادر دیده و دغدغه و اهمیت اون رو نسبت به حجابش دیده اصلا قابل مقایسه نیست نسبت به بچه ای که مادرش دائما توی سرما و گرما از اینکه باید یه چیزی روی سرش باشه شکایت می کنه! از یک همچین بچه ای شنیدن این حرف که « دلم می خواد امام زمان بیاد بگه چرا باید خانمها اصلا حجاب داشته باشند ؟»خیلی بعید نیست( و متأسفانه من این جمله رو بارها از یکی از دختربچه های فامیل شنیدم!) . بچه ای که می بینه دغدغه ی پدر و مادرش دیدن لباس های قشنگ توی تن دخترشون هست ولی دیدن دخترشون توی چادر براشون جذابیتی نداره و تحسین اور نیست در ضمیر ناخودآگاه خودش در برخورد با اولین حکم اسلامی زنانه دچار مشکل میشه!


نتیجه تصویری برای جشن تکلیف

2- پدر و مادر باید سالها قبل از تکلیف رسیدن بچه در مورد تقید اون به احکام دینی تلاش کنند . مثلا در بحث حجاب که در نگاه نخست برای بچه سخت و دشوار میاد علاوه بر نکته ی بالا لازمه که از کوچیکی در پوشش بچه دقت داشته باشند. مثلا از 5 سالگی بهش بگن که روی پای مردای نامحرم نشینه و بغلشون نره ( توصیه ی دینی ای که شده) و خودشون هم نسبت به بچه های دوست و آشنا همین رفتار رو داشته باشند. توی این سن دیگه با آستین کوتاه بیرون از خونه نیاد. از 7 سالگی دیگه سرش رو بپوشونه و شروع به خوندن نماز کنه. در روایاتمون امر به نماز برای بچه، چه دختر و چه پسر از سن 7 سالگی هست. و طبیعیه که بعد از این امر برای بچه سوال پیش میاد که چرا ؟ ( البته بعد از یکی دو روز ذوق نماز خوندن و یاد گرفتن نماز )و پدر و مادر باید جوابهای درست و خوب و متناسب سن بچه بهش بدن. که احتمال داره مثل ما بارها علی رغم دادن جواب با این سوال بچه مواجه بشن که نشون میده یا عقل بچه قانع نشده یا هنوز براش تقید به اون خیلی سخته . ضمن اینکه خودشون رو هم مقید تر کنند به نمازهای اول وقت. وقتی پدر و مادری خودشون به وقت نماز بهاء ندن و اون رو اخر وقت بذارن بچه ی اونها که معمولا چند قدم عقب تر از والدینش هست اصلا نماز نمی خونه! تا جائیکه می تونند در مسجد و به جماعت ،نماز بخونند و خاطره سازی خوب از نماز برای فرزندشون بکنند و همین طور سعی کنند با دوستان و افرادی که مقید به فرایض دینی هستند مراوده ی بیشتری داشته باشند.

3- همونطوری که روی درس خوندن بچه وقت میذارن و توجه دارند و اگر بچه بخواد تمرّد کنه و نخواد درس بخونه از ابزارهای مختلف تشویق و تنبیه برای درس خوندن اون استفاده می کنند در مورد نماز فرزندشون هم همین حساسیت ها رو داشته باشند. البته روشنه که در مورد نماز ظرافت و صبر و حوصله ی بیشتری می خواد. و همین طور علم بیشتری. اینکه پدر و مادر بدونند باید حساس نسبت به نماز خوندن فرزندشون در سن 7 سالگی باشند ضمن اینکه حتما باید یک فرقی بین سن به تکلیف رسیدن بچه و قبل از تکلیفش باشه پس سخت گیری نداشته باشند بلکه صرفا یاداوری دائمی و تشویق داشته باشند و با بچه مدارا کنند. خود ما در این مدت قبل از سن تکلیف زینبمون با این مسئله خیلی درگیر بودیم. نهایتا به دخترمون می گفتیم توی هر وعده حد اقل دو رکعت نماز بخون. و جالبه که این کار آثار روحی عجیبی برای بچه داره.

به قول استاد تراشیون که می گفتند بچه ای که توی سن 7 سالگی قرار می گیره خیلی خوب و بدهای رفتاری رو می فهمه و درسته که براش عقاب و گناهی نوشته نمیشه ولی به واسطه ی همین فهمش اثر وضعی براش داره . این نماز خوندن روح بچه رو پاک از اون الودگیهایی می کنه که به واسطه ی نافرمانی از عقل و درکش دچارش شده. ما که به عینه این نورانیت رو بعد از همون نماز های نصفه و نیمه ی زینب می دیدیم و به خودش هم می گفتیم. این وایستادن و چادر سر کردن و در مقابل یک حقیقت بزرگ خضوع کردن هر چند در حد عقل و فهم یک بچه ی 7 ساله ، یک نرمشی در روح و شخصیت پر جنب و جوش و بازیگوش بچه ی 7 ساله داره و اگر همه از این اثر اگاه می شدند حتما حساسیت بیشتری نسبت به این سن و این دستور مهم دینی داشتند. البته ما خودمون در همین دوران مکررا با این سوال زینب مواجه می شدیم که «من که هنوز به تکلیف نرسیدم چرا باید نماز بخونم؟ » و این جواب رو بهش می دادیم که همون کسی که گفته دختر توی 9 سالگی نماز باید بخونه همون گفته از 7 سالگی بهش بگین نماز بخونه( وجود نازنین نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله) با این فرق که اگر الان نمازت رو اشتباه بخونی هیچ اشکالی نداره و نیاز نیست که دوباره بخونیش . این کار باعث میشه که هم به نماز عادت کنی که این عادت ، سختی نماز رو برات کم کم رفع می کنه و توی سن 9 سالگیت که نماز برات واجب میشه خیلی سخت و بزرگ به نظرت نمیاد و هم کلی احکام نماز رو یاد می گیری. نمیشه که موقع امتحان، آدم تازه درس رو یاد بگیره . باید از قبلش خوب بخونه و یاد بگیره و موقع امتحان دادن خوب امتحان بده و نمره بگیره. سن تکلیف یعنی از این به بعد به نمازهات قراره نمره بدن. پس باید تا جائیکه می تونی احکام اون رو هم قبل از سن تکلیفت،خوب یاد بگیری. توی هر نماز زینب ، غالبا یه مسئله ی شرعی پیش می اومد و از ما می پرسید چه نماز فرادی و چه جماعت که ما معمولا توی خونه نماز مغرب و عشا رو به جماعت می خونیم ،ما بهش می گفتیم که مثلا نمازت اشتباه شد ولی چون به تکلیف نرسیدی در عوضش پیش خدا یه امتیاز مثبت داری ، یه جایزه داری و نیازی به تکرار نمازت نیست. البته خیلی وقتها هم علی رغم اینکه ما معمولا توی خونه به جماعت نماز می خونیم یا مسجد میریم ولی با ما نماز نمی خوند و سراغ بازی می رفت و ما صرفا به تکرار این جمله که «زینب نمازتو نخوندی ها! » بسنده می کردیم. برای اینکه تنفر از نماز براش ایجاد نشه ضمن اینکه اهمیت این کار براش از بین نره( توصیه ی مهم استاد تراشیون)


تصویر مرتبط

4- سخت ترین کاردر این مرحله ، بیدار کردن بچه برای نماز صبحه!

با وجودیکه زینب به سن تکلیف رسیده بود ( پیش از گرفتن جشن تکلیفش که به دلایلی نتونستیم سر وقت براش جشن بگیریم) ولی برای نماز صبح بیدار نمی شد. و البته ما در دو سال قبل هم گرچه صداش می کردیم ولی جدیت در بیدار کردنش به خرج نمی دادیم .ولی با توصیه ی خونواده ام که این تجربه رو داشتند یه قرار 40 روزه برای زینب گذاشتیم که اگر بتونه همه ی نمازهاشو بخونه در این 40 روز ، یه جایزه ی خوب بعد از چله اش داره که بر حسب تصادف مصادف با جشن تکلیفش هم می شد و در ایام ذیقعده تا عید قربان هم می شد که توصیه به چله گیری کردند بزرگان. خودش خیلی استقبال کرد. یه دفترچه براش خریدیم و خودش توی اون برای هر روز یه تاریخ می زد و هر نمازی که می خوند یه تیک می زد . عجیب توی این 40 روز برای نماز صبح بلند می شد البته عموما به صورت مرحله ای یعنی دو بار ما توی رختخوابش صداش می کردیم و بعد بلند می شد می اومد توی هال می خوابید و دفعه ی سوم از توی هال راهی سرویس بهداشتی می شد! ولی بالاخره تابوی نماز صبح خوندن شکسته شد. خودش هم خیلی احساس رضایت می کرد. خیلی وقتها با بیدار بودن من بعد از نماز صبح بیدار می موند و مشغول مطالعه می شد . یعنی مثل من . بهش گفتم که به نظر من فایده ی مهم نماز صبح اینه که خدا می خواد روز مسلمون از موقع نماز صبح شروع بشه نه از 9-10 صبح و اینطوری کلی آدم وقت اضافی گیرش میاد و به همه ی کارهاش میرسه. یعنی سعی کردم فهم خودم رو از این تکلیف سخت به دخترم هم منتقل کنم. خدا رو شکر الان که چند روز از چله ی نماز خوندن زینب می گذره این عادت خوب درش باقی مونده و نمازهاش رو خوب می خونه و بازهم برای خودش تیک می زنه. جالبه که چون حساب نماز قضاهای قبل از چله اش رو هم داشت اونها رو هم با جدیت خودش قضا کرد.

خلاصه اینکه جشن تکلیف حداقل کار ممکنه پدر و مادر برای بچشون هست. خیلی کارها ی دیگه و رعایت نکات ریز و درشت دیگه لازمه که خدا کنه بتونیم به اونها توجه و عمل کنیم که از همه ی اونها مهمتر اینه که حس اطاعت پذیری عاقلانه و عاشقانه نسبت به فرامین خدا رو در اعمال و گفتار خودمون به فرزندانمون منتقل کنیم . بچه ها مون احساس کنند ما پشت این فرامین هم حکمت الهی رو می بینیم و هم به این دستورات عشق می ورزیم.

این چله گرفتن و عادت به نماز خوندن رو، از آقا هم دارم یعنی یک مؤید خوب برای این کار. یادمه موقعی که حدود 15 سالم بود و حالی به حالی بودم و گاهی سروقت می خوندم و گاهی نه. توی یه دیداری که رهبری با جوونها داشتند و امثال رامبد جوان و حمید استیلی و حسن جوهرچی هم فکر کنم توی اون دیدار بودند ، آقا توصیه به نماز اول وقت کردند و گفتند می دونم که نماز خوندن در اول وقت سخته ولی اگه انسان یک هفته خودش رو مجبور به این کار کنه بهش عادت می کنه و دیگه براش سخت به نظر نمیاد! و علاقه ی زیاد من به آقا و به دل نشستن این جمله ی ملموس که « نماز خوندن سخته ولی...» بهترین کمک کار من بود که تا حالا به این کار مهم یعنی اول وقت خوندن نماز اشتغال پیدا کنم. عادت سر وقت خوندن باعث میشه انسان اگر یه وقتی نتونه هم اون کار رو انجام بده حس کنه یه چیزی رو گم کرده! و البته در مورد بحث داشتن عادات پسندیده شهید مطهری هم در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام هم نکات مهم و قابل توجهی دارند.

 


کتاب باید مثل هلو باشه نه مثل زهر مار!


#معرفی- کتابهایی که دوستشان ندارم!

لطفا مقهور اسامی افراد نشید!!!

به قول شاعر: همنشین تو از تو به باید/  تا تورا عقل و دین بیفزاید!
 شماها رو نمی دونم ولی برای من هنر فاخر خیلی مهمه. و مهمه که از کتابی که می خونم حال خوشی بهم دست بده. همونطوری که وقتی انسان با یه انسان دیگه برخورد می کنه ، بعضیها دیدنشون و حرف زدن باهاشون حال آدم رو خوب می کنه ، انسان رو امیدوار به زندگی می کنه، انقدر ادب زیبایشون کرده که انسان از دیدن اونها احساس لذت می کنه و دوست داره که مدت همنشینی باهاش رو ادامه بده و همونطور که دیدن انسانهای بزرگ ، دل انسان رو بزرگ می کنه و بینشی زیبا به انسان می بخشه و دیدن انسانهای حقیر و کوچیک خلق آدم رو تنگ می کنه! کتاب هم همین طوره و خیلی مهمتر. چون خصوصی انسان رو وارد عالم خودش می کنه. و ای بسا حرفهایی بزنه و شخصیتی رو همنشین انسان بکنه که اصلا نشه بیرون نشونش داد.
الغرض ! سالها بود که به لطف دو تا از دوستان رمانی از جناب #امیرحسین-فردی رو توی کتابخونم داشتم ولی وقتی چند صفحه ای از اون رو تورق کردم به هیچ وجه رغبتم رو در من برنینگیخت برای خوندن. بالاخره امروز به خودم گفتم شاید دوستان چیزی در این کتاب دیدن که برام هدیه آوردنش. الان که اینها رو براتون می نویسم واقعا بعید می دونم دوستان بزرگوارم خودشون قبلا این کتاب رو خونده باشن و احتمالا به صرف نام نویسنده که یه جورایی از نویسنده های جبهه ی فرهنگی انقلاب محسوب میشه و کتابش رو انتشارات سوره چاپ کرده برام انتخاب کرده بودند. کتاب افتضاحی است ،کتاب #اسماعیل!
پر است از فحش و بدو بیراه گفتن و ادبیات سخیف. کاری ندارم که می خواد چه جامعه ای رو به تصویر بکشه ، برام مهمه که نمی تونه همنشین خوبی برام باشه. من واقعا برای لحظاتم ارزش قائلم و برام مهمه که با کی همنشین بشم.
چند سال پیش رمان#بیوتن #رضاامیرخانی رو باز با تصور خوش نامی نویسنده شروع کردم و هربار به غلط کردن می افتادم ولی با این فکر که شاید در آخر ،کتاب سرنوشتی پیدا کنه که نظر من رو عوض کنه ادامه دادمش ولی وقتی کتاب تموم شد افسوس عمری که پشت سر گذاشته بودم در خوندن اون کتاب ،رو خوردم و امروز دیگه این اشتباه رو تکرار نکردم. بعد از خوندن 26 صفحه از این کتاب که حاوی دو فصلش بود ، کتاب رو با ناراحتی کنار گذاشتم. حیف که جای هنر فاخر خیلی خالیه حتی در کنار نام انسانهای بزرگ!!

نتیجه تصویری برای رمان اسماعیل  امیر حسین فردی


تحلیلی بر سخنان نادر طالب زاده در مورد مسمومیت آب زمزم

 

بسم الرَّبِّ البلد الحرام و ربِّ المسجدالحرام و ربِّ المشعر و المقام

«اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام»

نتیجه تصویری برای مکه و مدینه و آب زمزمنتیجه تصویری برای مکه و مدینه و آب زمزم

چند روز پیش خبرنگاری از قول یکی مسئولین حج می گفت که آب زمزم توسط آزمایشگاههای مجهز ایرانی در مکه مورد آزمایش قرار گرفته و وجود هر نوع آلودگی در اون رد شده!!! نمی دونستم که خبر آلودگی این آب اولین بار، توسط بی بی سی و گاردین منتشر شده بود!!!! که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

این آب چنان خاصیت عجیبی داره که طبق آزمایشاتی که روش انجام شده اگر آب دیگه ای به اون اضافه بشه شکل مولکولهای اون رو هم شبیه خودش می کنه . این مطلبی بود که من توی یکی از کتابهای نهاد رهبری که برای حج عمره دانشجویی می دادند خوندم. یعنی خواص اعجاز آور خودشو حفظ می کنه. نمی دونم مطلع هستید یا نه. در روایات معتبر داریم که با نیت شفا آب زمزم رو بخونید و دعای مربوط به اون رو که یک خطی هم هست بخونید تا شفا بگیر ید. ضمن اینکه این آب با گذشت زمان اگر در جایی مثل یک بطری ساکن بمونه، نه بو و نه مزه و رنگش عوض نمیشه حتی اگر سالها مونده باشه بر خلاف آبهای معمولی که با گذشت چند روز بو و مزه ی اونها تغییر می کنه اگر که درشون پرس نبوده باشه!!!! من خودم این تجربه ی عجیب رو داشتم. و این رو دلیلی بر حقانیت اون آزمایشی می دونم که گفتم.

 من به دلیل اطلاعی که از این آب داشتم از سال 89 که به مکه رفتم به خوردن این آب توجه جدی داشتم. یعنی هم با خودم مقدار زیادی آب آوردم و هم از کسانی از اقوام که به مکه مشرف می شدند می خواستم که به خصوص برامون از این آب مقدس  بیاورند. در این مدت هم حاجی داشتیم و هم کسی رو که عضو کاروانهای حج هستند و چند مرتبه  به مکه در ایام عمره رفتند و این آب رو آوردند.

اگر 1 در صد هم بگیم که این فرضیه ی ساخته و پرداخته ی انگلیسی های خبیث درست باشه باید ما بعد از هر بار خوردن این آب مریض می شدیم که نشدیم بلکه بعد از مریضی های سختمون از این آب می خوردیم و بهبود پیدا می کردیم!من حتی از این آب به بچه های خردسال و نوزاد خودم هم وقتی خیلی بی تابی می کردند و یا تب داشتند می دادم!

ضمن اینکه کسانی که به حج رفتند می گویند که سرمای بسیار زیاد داخل مساجد مکه و مدینه که حاصل فعالیت دستگاههای خنک کننده است بعد از تعریق شدید بدن که به دلیل گرمای زیاد هوا خصوصا در این سالهای اخیر که حج در تابستان بوده ، عامل مهم سرماخوردگی حجاج بوده. که به گفته ی آنها نهایت مدت دوره ی نقاهت این مریضی سه روز بوده . یعنی دوره ای که مریض را از کار و فعالیت و عبادت می انداخته! با توجه به گفته ی پزشکی که در این فیلم هم مشاهه می شود عامل این بیماری ویروسی بوده که انتشار آن را بسیار سهل و ساده می کنه.

در فیلمی که  جناب طالب زاده  در اون از آلودگی این آب صحبت می کنند ضمن اشاره به انتشار این خبربرای اولین بار توسط بی بی سی و گاردین،به این نکته  هم اشاره می کنند که این بیماریها از سال 66 به بعد رواج یافته .من تاریخ دقیق گسترش و نوسازی و تجهیز مساجد مکه ومدینه را نمی دانم ولی گمان می کنم به همان سالها بر می گردد! یعنی احتمال خیلی زیاد این مقدار زیاد وسایل خنک کننده در این مساجد تا قبل از آن سالها ،تعبیه نشده بود. همه ی ما تجربه ی چنین سرماخوردگی هایی رو داریم و بین ماها معروف است که سرماخوردگی توی تابستان بدتر از زمستان است! سرماخوردگی ناشی از عرق کردن بدن و جلوی کولر نشستن! و یا نا گهانی با بدن عرق کرده وارد یک جای بسیار خنک شدن!

 مضاف بر اینکه به نظر من خیلی به جا بود که روی این نکته، آقای طالب زاده توجه می کردند که آیا انگلیسی ها دلسوز امت اسلام شده اند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از کی تا به حال؟؟؟؟ آیا اخبار آنها می تواند اندکی حتی احتمال صحت داشته باشد؟؟؟ آنهم در مورد چنین چیزی که از اعجاز الهی است؟

نمی خواهم رد کننده ی احتمال خیانت دشمنان مسلمین باشم ، نه ولی می گویم با توجه به این نکاتی که عرض کردم و نمونه اش مصرف خود بنده در همه ی این سالهای اخیر بوده باید در بیان اینگونه حرفها دقت بیشتری داشت و با برچسب سود در بیزینس!!!! به راحتی در زمین انگلیسی های خبیث بازی نکرد!که انها نشان داده اند تلاشی جز کمرنگ کردن ارزشها و مقدسات مسلمین نداشته و ندارند!

 


کلیپ زیبا و بدیع از رهبری در مورد شهدای مدافع حرم

 

کلیپ را در این آدرس ببینید.مدرک داشتن  http://www.aparat.com/v/wDNaA

«یک روز در کشور خودمان جنگ بود، تهران بمب‌باران میشد، دزفول بمب‌باران میشد، اهواز بمب‌باران میشد، مردم با پوست و گوشت خودشان جنگ را حس میکردند، خب یک عده‌ای میرفتند ــ البته همان روز هم همه نمیرفتند، یک عده‌ای میرفتند، اما یک عده‌ای میرفتند ــ خانواده‌ها صبر میکردند یک عده‌ای جوانها میرفتند به شهادت میرسیدند خب خیلی هم خوب بود، خیلی هم با ارزش بود، شهدا هم خیلی مقام عالی دارند، اما امروز یک جنگی یک جایی وجود دارد که مردم آن را با پوست و گوشت خودشان حس نمیکنند اما در عین حال میروند، ببینید این خیلی مهم است. حس نمیکنند جنگ را اما میروند چرا؟ برای خاطر اینکه میفهمند که قضیه چی است. این عمق فهم و این تحلیل درست قضایا این خیلی چیز مهمی است این معجزه‌ی انقلاب است، این را انقلاب این جوانها را، امثال این خانم را، امثال شما پدر مادرها را این انقلاب این‌جور تربیت کرده و پیش برده. این انقلابِ این‌جوری شکست خوردنی نیست وقتی که انقلاب این‌جور تأثیر میگذارد. امروز به نظر من تعداد کسانی که حاضرند برای خدا در راه‌های خطرناک قدم بگذارند از آن روزی که در ایران در جبهه‌های خودمان جنگ بود اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.» 96/5/19

 


پول خرج و مخارجش رو از کجا بیاریم؟

سوال: ما که توی خرج و مخارج یک یا دو بچه موندیم چطور میشه که به بچه ی دوم، سوم یا بیشتر فکر کنیم؟؟؟یعنی پول خرج و مخارجش رو از کجا بیاریم؟ 

 

پاسخ:  

اولا یک سوال مهم: آیا شما، خدا رو رزّاق خودتون و فرزندانتون می دونید یا خودتونو؟ و آیا خدایی که روزی اون یک یا دو تا بچه رو داده از دادن روزی فرزند سوم و بیشتر عاجزه نعوذبالله؟؟؟؟؟؟؟

 

ثانیا: روزی بچه ها رو خود خدا تضمین کرده ضمن اینکه ما مأمور به تکلیفیم. الان عقلا و شرعا می دونیم که دوتا بچه کافی نیست. جمعیت مسلمان و شیعی ما خیلی کم شده و اگر ماها که معتقد و مؤمن به خدا هستیم و روزیمون رو وابسته ی به این و اون نمی دونیم بلکه از خدا می دونیم بچه دار نشیم از بقیه چه توقعی هست؟ مگه میشه وعده های خدا رو نادیده گرفت؟

تصویر مرتبط


 

سوما: کسانی با داشتن دو یا سه فرزند و یا حتی یک فرزند کم میارند، دلیل بر صحت حرف و عقیده اش نیست . و اینی هم که بنده در مورد تضمین روزی رسانی خدا میگم به این معنا نیست که هیچ وقت انسان مؤمن دچار کمبود نمیشه. نه! نگاه مؤمنانه ی درست باید داشت و سبک زندگی مون هم درست باید باشه. یعنی هم به قدر نیازمون توقع داشته باشیم و هم اهل قناعت باشیم و اهل چشم و هم چشمی نباشیم و هم نگاهمون به اصالت آخرت باشه نه این چند روزه ی دنیا و یقین به اینکه دائما در معرض امتحانات الهی هستیم. خود خداوند در قران کریم می فرماید که « وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»(بقره/155) یعنی «قطعاً همه شما را با چیزی از ترس ، گرسنگی ، و کاهش در مالها و جانها و میوه ها ، آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان! » و می دانیم که مارا از امتحان الهی گریزی نیست!

 

 چند روز پیش از یکی از بزرگان شنیدم که می گفتند شخصی به امام صادق توصیه کرد که آقاجان شما اگر اینجوری که دارین هزینه می کنید هزینه نکنید و یک مقدار مقتصد تر باشید همیشه وضعتون می تونه خوب باشه. حضرت فرمودند ما وقتی خدا بهمون وسعت رزق میده ماهم به خونوادمون وسعت رزق میدیم و وقتی که ما رو آزمایش می کنه و رزقمون رو کم می کنه صبر پیشه می کنیم. به عبارت دیگه ما تدبیر برای زندگیمون نمی کنیم!!!! البته کسی که با سیره ی اهل بیت آشناست می دونه که معنای کلام حضرت این نیست که وقتی که داریم ولخرجی می کنیم و وقتی کم میاریم حالا صبر می کنیم. نه! سیره ی اون بزرگواران بر قناعت و ساده زیستی و استفاده از نعمات دنیا به قدر کفاف و نیازشون بوده ولی حرف اینه که تدبیر نمی کردند که من مثلا برای آینده ی خودم و بچه هام فلان قدر بذارم کنار! و به اصطلاح امروزی ها آینده نگری کنم و به این واسطه دغدغه ی معاش آیندشونو داشته باشند!

 

به قول یکی از بزرگان، مگه خدا از ما عبادات روزهای نیومده رو خواسته که ما نگران روزی های روزهای اینده هستیم. و این نگرانی از کم شدن روزی با اومدن فرزند جدید آیا شک و تردید داشتن به این آیات شریفه نیست که می فرماید « نحن نرزقکم و ایاهم» و « نحن نرزقهم و ایاکم»! یعنی به یک عبارت خداوند می فرماید ما روزی شما و فرزندانتان را می دهیم و در جای دیگه بعد از نهی از کشتن فرزند به خاطر ترس از فقر لحن کلام آیه طوریه که گویی خداوند می فرماید اصلا ما به صدقه سری بچهاتون به شما روزی میدهیم! شاید برای همین هم هست که گفته شده که سقط عمدی فرزند باعث میشه انسان تا آخر عمر گرفتار فقر بشه!

 


هر چه کشیم باز روضه ی ارباب نمی شود!!!

 

بسم ربِّ الحسین الشهید

هر چه کِشیم باز روضه ی ارباب نمی شود!!!

نمی خواهم از قدر و منزلت شهید بزرگوار« محسن حججی » چیزی کم کنم که گرچه او قطعا در آسمانها نام آشناتر است و این روزها که او را شناختیم برایمان چنان عزیز گشته که گویی سالهاست او را می شناسیم و دوستش داشته ایم. و چقدر به حال قشنگش غبطه می خوریم و اشک میریزم و چقدر به خود می بالیم که ما در زمانه ای زندگی کرده و می کنیم که امثال این جوان برومند و شجاع در آن زندگی کرده اند. جوانی که قطعا همچون اصحاب سلفش که دیر زمانی از رفتنشان نگذشته است ، چنان دلسوخته ی روضه های حضرت ارباب بودند که در دل آرزویی جز کشته شدن در راه خدا به طریقی همچون مولای خود نداشتند و به آرزوی دیرین خود هم رسیدند. همانانی که به تعبیر سید شهیدان اهل قلم « اصحاب آخرالزمانی » لشگر حسین علیه السلام بودند.

من تردیدی ندارم که « محسن حججی » هربار که روضه ی قتلگاه ارباب را می شنید با آن می سوخت و آب می شد و در دل آرزوی شهادتی چون حضرت ارباب را داشت که عاشقی راه و رسمی جز این بر نمی تابد و چه زیبا سروده اند که:

 عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است!             

  دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!!!

 


Image result for ?شهید حججی?‎

 

ولی به قول روضه خوانها دلها بسوزد به یاد اباعبدالله که « لا یوم کیومک یا اباعبدالله!»

شهید محسن عزیز! هرچند بی گمان، در لحظه ی شهادتت ، یاد مولای غریب و لب تشنه ات افتاده ای و روضه اش برایت مجسم شده ولی مطمئنم بازهم در دلت این غم حسین شعله می کشید که در مقابل چشمانش به خیام و حرمش یورش بردند و او نمی توانست کاری کند ولی تو خیالت از بابت اهل حرمت آسوده بود، که مردانی از جنس تو هنوز ایستاده اند و نمی گذارند به اهل حرم تو و ناموس شیعه کسی نگاه چپ کند!!! و امان از دل حسین که خبر از اسارت حرمش داشت....


در مورد حضرات معزز رئیسی و جلیلی

 

بسم من هو الحکیم العلیم 

 

هر دو بزرگوار افرادی انقلابی، مکتبی، ولایی هستند و از جهت سابقه ی مدیریتی به نظرم چندان تفاوت قابل توجهی باهم ندارند. هر کدام در یک بعدی حاضر و ظاهرا موفق بودند. هر دو بزرگوار هم طرفدارانی سینه چاک دارند و یک نقطه ضعف مشترک دارند که هر دو در رساندن مطالبشان با عموم مردم از زبان شیوا و مردمی برخوردار نیستند!!!!( مقایسه شود با مدل احمدی نژاد و همه فهم)

 
نتیجه تصویری برای جلیلی و رئیسی

 

اما اینکه کدامیک اصلح هستند؛

 

بنده که هنوز دقیقا تفاوتی بینشان نمی بینم یعنی فعلا آنچه که از هر دو بزرگوار می دانم این است که آن مقداری که لازمه ی یک کاندیدای اصلح از دیدگاه رهبری است هر دو دارند البته به اجمال چنین دیدی دارم ولی تفاوتهایی با هم دارند از جمله اینکه ؛

1-جناب رئیسی مدت یکسال در تولیت آستان قدس ، مدیریت کلان اجرایی داشتند و موفقیتهای قابل توجهی داشتند. هر چند دبیری شورای عالی امنیت ملی گستره ی زیادی دارد و شامل عموم مسائل کشوری از سیاسی گرفته تا اقتصادی و اجتماعی و لذا دید وسیعی به دبیر خود می دهد بر خلاف آستان که نهایتاً اقتصادی ، اجتماعی و مذهبی هست ولی به هر حال مدیریتش کلان و ملموس است .

2-  ظاهرا اتفاق نظر بیشتر ی در بین نیروهای انقلابی برروی جناب رئیسی هست. این را از روی آرای رفقا و اطرافیان خودمان و نتیجه ی جمنا و انعطاف جبهه ی پایداری می گویم.

3-  جناب جلیلی برنامه ها و تفکراتش در مورد زمینه های مختلف در دسترس ما هست ولی از برنامه ها و دیدگاههای جناب رئیسی در زمینه های مختلف بی خبریم.

4-  جناب جلیلی چهره ای شناخته شده در دنیا دارند و در مدت دبیری شورا عالی امنیت ملی و این دوره ی چهار ساله ی اخیر با استفاده از تیم های تخصصی بر روی مسائل مختلف کشور کار مطالعاتی انجام دادند و با دست پر ضمن داشتن پشتوانه ی تئوریک قوی و با برنامه ریزی قبلی وارد عرصه می شوند. در حالیکه جناب رئیسی تا اسفند ماه هنوز می گفتند قصد ورود ندارند.

5- جناب رئیسی در دور قبلی حاضر نبودند و آزموده نشده اند و مورد تحلیل و تهمت قرار نگرفتند ضمن اینکه ایشان برچسب عضو دولت بهار بودند را ندارند!!!( بماند که بنده برایم فرقی نمی کند ولی از حیث مخالفان دولت احمدی نژاد می گویم).

6- جناب رئیسی از امتیاز مهم سیادت و روحانیت برخوردارند. که از نظر بسیاری از مردم ما مهم است.

 

 

همونطوری که می بینید امتیازات جناب رئیسی بیشتر از جناب جلیلی هست البته تا آنجائیکه بنده می دانستم ، هر چند اینها که برشمردم دخلی در اصلحیت هیچ کدام ندارد بلکه امتیاز محسوب می شود . معتقدم که هر دو به دلیل داشتن تئوری قوی دینی، دارا بودن روحیه ی انقلابی گری، داشتن روحیه ی صلابت و اقتدار و استقامت بر موضع حق ، ولایتمداری و توجه به محرومین ، حائز ملاکات رهبری و امام هستند ولی این تفاوتها ما را راهنمایی می کند که به سمت جناب رئیسی برویم. البته قطعا مناظرات انها بی تأثیر در انتخاب نهایی ما نخواهد بود ولی فعلا به این جمع بندی رسیده ام. و با توجه به شناختی که از دکتر جلیلی عزیز دارم بسیار بعید می دانم که ایشان تا آخر مبارزات انتخاباتی بمانند. گمان می کنم برای مناظرات باشند ولی بعد از آن نه. چنانچه دکتر جلیلی به نفع جناب رئیسی کنار برود هم اتحاد بین نیروهای انقلابی حاصل می شود و هم آن نقطه ضعف جناب رئیسی که نداشتن برنامه برای اداره ی کشور بود رفع می شود. ان شاء الله که به این نتیجه برسند.

 


پرسشی در موردتحصیل در حوزه

 

بسم من هو أذاق احبائه حلاوه مؤانسته 

 

 

 

نتیجه تصویری برای جامعه الزهرا

 

 

 

 

بسیاری از افراد در زمانهایی که ثبت نام در حوزه های علمیه اعلام می شود، احساس علاقه می کنند که در حوزه های علمیه به تحصیل مشغول شوند و این احساس علاقه عمدتاً به دلیل سابقه ی ذهنی خوب آنها از دیدن علما و یا معاشرت با طلاب و علمایی است که مورد علاقه ی ایشان بوده اند ولی توجه به این نکته که بایستی هر فردی که قصد تحصیل در حوزه را دارد، شناخت خوبی نسبت به این فضای علمی داشته باشد، لازم و ضروری است . در این نوشتار به بیان اهمیت این شناخت و تاحدودی بیان نکاتی جهت پیداکردن چنین شناختی پرداخته می شود.

 

 

 

سؤال:  خیلی از بچه های حوزوی بعد از مدتی از تحصیل دیگه انگیزه ای برای ادامه ندارن وگاهی ترک تحصیل میکنند. شما که توی این محیط هستین اینطوریه واقعا؟ 

جواب: بله متأسفانه  !

علتش هم به نظر بنده اینه که شناخت درستی از وظایف حوزه، سیستم علمی حوزه و همین طور شناخت درستی از فضای جامعه و از نیاز جامعه به کار طلبگی ندارند.

خیلی از افراد با این تصور که میان حوزه تا دین رو بشناسند وارد حوزه میشن ولی وقتی با حجم زیاد دروس و سالهای طولانی تحصیل مواجه میشن بعد از مدتی سرخورده میشن و یا با کسلی و بی رمقی درسشون رو تا گرفتن یه مدرکی تموم می کنند و یا اون رو از وسط راه رها می کنند!

در صورتیکه شناخت همه ی دین منظور تحصیل در حوزه نیست!!لا اقل در کوتاه مدت، این منظور تحصیل در حوزه نیست.

 و یک طلبه باید بدونه که هر کسی می تونه از طرق کوتاه تر و مختصر تر  یک نگاه کلی و درست و صحیحی از دین پیدا کنه و نیازی به اومدن در حوزه نیست! مثل اینکه کسی یک دور کامل آثار استاد مطهری رو بخونه و یا قرآن کریم و نهج البلاغه رو با دقت در ترجمه هاشون بخونه به یک درک اجمالی ولی کلی و درست از دین، حتماً دست پیدا می کنه. ولی حوزه وظیفه اش اینه که :

- به طلاب خودش راه و روش فهم درست دین رو یاد بده .

- اونها رو برای کار کردن در مسیر دین آماده کنه به این ترتیب که یا مبلغ بشن و یا مفسر و یا مدرس و یا محقق و...

 

و اینها هیچکدوم محقق نمیشه مگر با تحصیل پیگیر و مستمر و طولانی مدت در حوزه . که افراد نیاز دارند برای اینکه انگیزه ی تحصیلشون رو از دست ندن دائماً در معرض جامعه قرار بگیرند و نیازهای جامعه و ضعفهای خودشون رو ببینند . و خودشون رو کامل کنند تا بتونند در خدمت دین، برای رشد و تعالی جامعه ی دینی قرار بگیرند.

چیزی که اونها نیاز دارند دامنه و عمق بسیار گسترده ای داره پس  باید خودشون بسیار زحمت بکشند و تلاش کنند و به دنبال کسب معارف و مهارتهایی در خارج سیستم درسی حوزه هم باشند و تصور نکنند که همه چیز را باید این سیستم درسی به آنها بیاموزد. البته شاید این ها به دلیل نقص سیستم آموزشی حوزه هم باشد ولی این حقیقت که طلاب در صورتی موفق خواهند شد که در علوم مختلفی از جمله تاریخ اسلام، ادبیات عرب، فقه و احکام، فلسفه و منطق، قران و حدیث و مسائل سیاسی روز ، دستی داشته باشند و نه فقط اطلاع سطحی بلکه اطلاع درست و دقیقی داشته باشند تا بتوانند از پس کار اولیه ی هر طلبه ای یعنی تبلیغ بر بیایند غیر قابل انکار هست. و لازمه ی رسیدن به چنین توانمندی ای هم جهد و تلاش زیاد و هم صبوری و استقامت و هم برنامه ریزی داشتن است.

و طبیعی است که خیلی ها از وسط راه کم می آورند ، چه آنهایی که هدف حوزه را نمی شناختند و چه آنهایی که صبرو حوصله ی طی کردن این راه طولانی را ندارند.

البته دیدن نمونه های موفق حوزه از بین علما که هم مورد مدح ائمه ی معصومین بوده اند و هم مورد احترام و علاقه عموم مردم بوده اند، و منشأ خیرات و برکات زیادی برای بشریت و دین شده اند، انسان را به طی کردن این راه پر خبر و پربرکت امیدوار می کند.

 

 

 


اصلح کم مقبول یا صالح مقبول؟ مسئله این است!

 

بسم من هو ناصرالمؤمنین

نتیجه تصویری برای انتخاب اصلح

 

 

این روزها هر چه که به تاریخ انتخابات نزدیکتر میشویم بحث های انتخاباتی از نوع تئوریها و بحث بر سر افراد و اشخاص جدی تر و پیچیده تر میشود و لازم هست که دوستانی که در یک خط و مشی سیاسی سیر می کنند باهم اولاً بر سر مباحث تئوریک به نتیجه ی واحدی برسند و در مرحله ی دوم بر سر افراد به توافق دست پیدا کنند.

لذا در این نوشتار در رابطه با موضوع مهم انتخاب اصلح کم مقبول و یا صالح مقبول که بین شماری از دوستان انقلابی و حزب اللهی مطرح شده ، بحث میکنم  .

از جمله مباحثی که به این موضوع مربوط است تشخیص تکلیف است . چرا که به زعم یک طرف این بحث که طرفدار اصلح هستند ،هر چند فرد اصلح،  کم مقبول به نظر برسد، مأموریت ما ادای تکلیف است نه رسیدن به نتیجه و لذا باید به اصلح رأی داد تا تکلیف الهی ادا شود ولی ادعای طرف مقابل این است که تکلیف ما این است که به نتیجه ی خوب و مرضی رضای خدا برسیم. لذا وقتی می شود که با کوتاه آمدن از اصلحی که کم مقبول است، بر سر صالح مقبول به اجماع برسیم و مانع رأی آوردن شخص ناصالح شویم، این، تکلیف امروز ما می شود.

این بحث تشخیص تکلیف همیشه از مشکلات مؤمنین در طول تاریخ خصوصا تاریخ صدر اسلام بوده و هست و کسی در این میدان برنده تر هست که از مؤلفه های علمی  درست تر و مستحکم تری برخوردار باشد تا بتواند به قول منطقیون جریان فکریش درست باشد یعنی سیر از معلوماتش به سمت مجهولات و حل آنها برایش درست تر و صحیح تر باشد .
ادعای بنده این است که به قول حضرت امام ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه!!!!! یعنی  ما وقتی میگوییم که موظف به تکلیفیم یعنی همین، که انتخاب اصلح در همه ی زمانها تکلیف ما هست. و اینکه بخواهیم بنشینیم و تدبیر به خرج بدیم که آقا ممکن است که اصلح رأی نیاورد، جزء تکلیف ما نیست!چرا که این حرف ما و برنامه ریزی برای آن ، همان تدبیر کردن هست که در  حدیث شریف عنوان بصری، امام صادق ( علیه السلام)راجع به آن  تذکر دادند!

پس اگر ما اصلح را شناختیم دیگر حجتی نداریم که بخواهیم برویم  به سراغ صالح!
ولی لازم است که توجه کنیم که تکلیف بعدی ما در این عرصه، تبلیغات درست و حسابی کردن برای اصلح هست در جهت مقبول کردن او.

برای این ادعا هم به تجربیاتی تاریخی اشاره می کنم از جمله اینکه :

اگر در روند شکل گیری و پیروزی  انقلاب هم دقت کرده باشید می بینید که حضرت امام هم با همین فکر و مرام حرکت کردند و به حرف این و آن هم توجه نکردند که آقا شما چه جوری می خواهی به نتیجه برسی؟ با این رژیم تا دندان مسلح؟ یار و اعوان و انصار هم که ندارید؟ توی خود حوزه مخالف هم که دارید؟

یا بعدها با تبعید امام و شکنجه ها و فشارهای سخت رژیم باز امام کوتاه نیامدند و با وجدیکه اصلاً شرایط به نفع انقلاب نبود ،گفتند ما مأمور به تکلیفیم، نتیجه دادن کار خداست.
درمدت ده روزی که امام تهران بودند تا پیروزی انقلاب ، حضرت امام دستور شکستن حکومت نظامی را دادند و اعلام کردند که مردم در خیابانها بریزند و کار رژیم را تمام کنند . بعضی ها از جمله آیت الله طالقانی به امام زنگ زدند که آقا چه کسی می خواهد جوابگوی این خونها باشد؟؟؟؟؟؟

ولی حرف امام همان بود! وقتی تکلیف، ایستادگی در برابر زورگو و نظام طاغوت هست نتیجه اش دیگر به ما مربوط نیست ما باید نسبت به تکالیف خودمان پاسخگو باشیم! بعداز انقلاب هم در ماجرای ترورها و آن جنگ نابرابر هم ،هم مرام امام همین بود و هم مرام بسیاری از رزمنده های ما. خیلی خاطرات از شهدا و فرمانده هان برایمان مانده که آنها بی اعتنای به نتیجه وقتی می فهمیدند تکلیفشان چه هست، علی رغم اینکه معادلات ظاهری با نتیجه گرفتن آنها جور در نمی آمد، ایستادگی می کردند و موفق و سربلند هم بیرون می آمدند
.

 

در ماجرای کربلا و قیام حضرت سید الشهدا هم همین بود!

حرکت امام با زن و بچه و تعداد کم یاران، اصلا عقلایی به ازنظر نمی رسید! یعنی با حساب های مادی جور در نمیآمد و توجیهی نداشت ولی امام محکم و قاطع ایستادند که مثل منی با مثل یزید بیعت نخواهد کرد! وقتی هم که به ایشان گفتند خب کوفه نروید که آنها با پدر و برادرتان بد رفتار کردند و بی وفایی کردند حضرت گفتند که اگر نروم آنها خواهند گفت که ما خواستیم ولی حسین نیامد! یعنی باید حجت بر اینها هم تمام شود! و به هر حال من مأمور به تکلیفم نه نتیجه!!!

 

درجریانات حکومت حضرت علی هم همین طوربود! اگر حضرت می خواستند مثل ماها به فکر نتیجه باشند باید خیلی راحت این پیشنهاد ابن عباس را می پذیرفتند که آقا با درخواست معاویه کنار بیا فعلاً و برای یک مدت کوتاه بیا تا آبها از آسیاب بیفتد و کشور انقدر درگیر جنگ نباشد ،که این به مصلحت نزدیکتر تراست ! ولی حضرت گفتند ابداً !!! من هرگز نمی توانم معاویه را با آن شخصیت آنچنانیش (که حضرت توصیبفش هم می کنند) جانشین خودم در شام بکنم!

 

این دست سیره ها از ائمه ( علیهم السلام) و پیغمبراکرم( صلوات الله علیه و آله) و بزرگان دین، زیاد سراغ داریم. و هر چند هم که ظاهرادر بسیاری اوقات، نتیجه ی مطلوب آنها هم حاصل نمیشد ولی در اثر گذشت زمان، خیلی چیزها برای مردم روشن می شد و مردم به رشد و بلوغ فکری و سیاسی می رسیدند.

 

نتیجه تصویری برای انتخاب اصلح

پس مسئله ی مهم برای ما باید این باشد که به جای خدا تدبیر نکینم. به وعده ی خدا امیدوار باشیم و یقین داشته باشیم ولی به تعبیر حضرت امیر زانوی شترهایمان را هم محکم ببنیدیم! یعنی به همه ی تکالیفمان عمل کنیم. و در وقت  تبلیغات از تبلیغ کردن به بهانه ی های مختلف سرباز نزنیم!!!!!!!
از هزینه کردن مالی و زمانی کم نگذاریم و این عرصه را یک میدان جهاد بدانیم و خالصانه و متوکلانه پیش برویم که «إن تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم».

 

 

 


تقابل انقلابی گری و اعتدال مندی

بسم من هو هادی العباد


باید برای حفظ انقلاب که ثمره ی مجاهدت های طاقت فرسا، شکنجه ها، مصیبت دیدن ها و هجران کشیدن های  زنها و مردان بی شماری بوده فکر ی کرد. گمان نکنید که منظور من از این زنان و مردان صرفا افرادی هستند که در فاصله ی سالهای 55 تا 57 که اوج فعالیتهای انقلابیون بوده ، مشغول مبارزه بودند و یا افرادی که از سال 42 و شروع نهضت ، دست به جهاد زدند.

نه! این انقلاب را باید ثمره ی مجاهدتهای همه ی عباد صالح خدا از آدم ابوالبشر تا همه ی انبیای الهی تا همه ی اوصیا و اولیا و همه ی مجاهدان راه حق و حقیقت در طول تاریخ حیات بشری دانست. آرزوی همه ی آنان ایجاد حکومتی به نام الله بوده که مردم پایه ی اصلی آن باشند و خودشان با میل و رغبت خودشان بخواهند احکام و دستورات الهی در جامعه ی انسانی حاکم باشد و دست هر گونه ظلم و جور و طاغوتی از سرشان کوتاه شود. خواندن سرگذشت های انسانهای بزرگ و مجاهدان الهی و حتی انسانهای آزادیخواهی که صرفاً به دنبال آزادی از زیر بار ستم جباران روزگار بوده اند و با تلاش و فداکاری خودشان قدمی برای پیشرفت فکر و اندیشه ی بشری برداشته اند حتماً این احساس را به انسان می دهد که بار سنگینی بر گرده ی اوست . و باید این انقلاب را مرهون و مدیون چنان بزرگانی دانست. خصوصاً کسانی که در این دو صده ی اخیر در ایران خودمان تلاشهای آزادیخواهانه ی فراموش ناشدنی داشته اند. از میرزا کوچک خان جنگلی گرفته تا مبارزان و مجاهدان نهضت مشروطه تا ستارخان و باقرخان تا شیخ فضل الله نوری و بسیاری از کسانی که هر چند نام و نشانشان را نمی دانیم ولی نمی توانیم از حقی که بر گردنمان دارند چشم پوشی کنیم.

نتیجه تصویری برای در بهار ازادی جای شهدا خالی

 

لذا باید گفت که حفظ این انقلاب و این حکومت واجب است بلکه  بنا به گفته ی آن عالم و فقیه اسلام شناس وآن مرد بزرگ قرن 14، یعنی حضرت روح الله ( رحمت الله علیه) از اوجب واجبات است.

 

اما اینکه چگونه می توان آنرا حفظ کرد نیاز به تأمل و فکر دارد. باید اول بررسی کرد که چه عواملی می توانند این انقلاب را به خطر بیندازند و کدامیک مهلک تر هستند.

اگر به همان حرکتهایی که در طول تاریخ بشریت و برای نجات انسان و جامعه ی انسانی از زیر بار ظلم و ستم طاغوتیان انجام شده نگاهی بیندازیم و علت شکست های آنها را بررسی کنیم قطعا می توانیم به راهکارهای خوبی دست پیداکنیم.

 

از جمله ی مهمترین عواملی که باعث شکست انقلابها و حرکتهای مردمی و جنبشهای آزادی بخش بوده، گرفتار شدن سران آن جنبش ها به فریب ها و مکرهای کسانی است که از برخورد رودر روی با انقلابیون مأیوس شده اند و به دنبال راه نفوذی هستند برای رخنه در میان انقلابیون تا از درون آنها را از ادامه ی مسیرشان منحرف کنند. چرا که انسانهای انقلابی برای فریب خوردنشان همچون مردمان عادی و ساده فریب نمی خورند بلکه برای فریفتن آنها حیله ها و مکرهای دیگری لازم است از جنس تفکرات خودشان. یعنی به نحوی باید باشد که حیله و مکر بودنش برایشان روشن نباشد.

 

یکی از این فریب ها که اتفاقاً همسوی با هواهای نفسانی بشری هم هست بد جلوه دادن روحیه ی انقلابی است. یعنی به انسان تلقین بشود که این روحیه تندروی ها و خطاهایی دارد پس تا جایی قابل تحمل است که قدرت ظالمی را سرکوب کند ولی بیش از آن ، خودش دردسر آفرین است. و رنگ و لعاب اعتدال را هم که نشانش بدهند دیگر جایی برای تردید برای انقلابیون باقی نمی گذارد! و چون از قضا این نوع استدلال همسوی با راحت طلبی است که خواسته ای نفسانی است خیلی راحت هم پذیرفته می شود. برای همین بعد از مدتی انسان انقلابی دیروز، در خودش احساس می کند که انقلابی بودن تاریخش گذشته لذا اگر تا دیروز روحیه ای قابل تحسین بود از امروز دیگر شماتت آور است.

با وسوسه ی این خناسان ، کار به جایی می رسد که یک فرد دو آتیشه ی انقلابی دیروز، به حداقل های آرمانی خودش اکتفا می کند. البته باید دانست که این فقط وسوسه ی شیاطین جنّی نیست که قسم خورده اند برای دشمنی کردن با بنی آدم بلکه گاهاً در لباس دوست ظاهر می شود ای بسا اقوام و دوستان و آشنایان باعث شوند که یک انسان انقلابی به این جمع بندی برسد که دیگر فعالیت انقلابی بس است و باید دیگر به زندگی خودش هم برسد و خانواده و اهل و عیال او هم حقی دارند !!! مبادا با این کارها کاری کنند که بچه های خودشان از دین و انقلاب زده شوند! اگر تا دیروز فعالیت انقلابی داشتی برای سرنگون مردن یک نظام شاهنشاهی بود ولی امروز که نظام اسلامی تشکیل شده دیگر آنهمه تحرک و فعالیت نیاز نیست ضمن اینکه ممکن است خرابی به بار بیاورد، ممکن است  کاری کنی که در پازل دشمن حرکت کنی و ناخواسته در میدانی بازی کنی که دشمن برایت طراحی کرده است! پس سعی کن هوشمندانه تر اقدام کنی و بیشتر اقداماتت را بسنجی  پس مراقب باش تا از مسیر اعتدال خارج نشوی !!!

نتیجه تصویری برای انقلابی رهبری

گویا حرکتهای انقلابی همگی نسنجیده و بی حساب بوده و افراط و تفریط داشته است. گویا انقلابی گری متضاد با اعتدال و میانه روی است! گویا یا باید انقلابی باشی و یا باید اهل فکر ومنطق و اعتدال باشی و جمع اینها همچون جمع دو امر متقابل است که در زمان واحد و در شی واحد و از جهت واحد  اجتماعشان محال است!!!

اما بررسی حرکتهای انقلابیون خصوصاً آنها که مطیع امر علمای اسلامی با بصیرت بوده اند بریّ از این خدشه ها و اتّهامات است. آنها که زندگانی و سخنان امام را از سال 42 تا سال 68 مرور می کنند به خوبی می دانند که امام سال 68 همان امام انقلابی سال 42 بود!!! با همان درایت و تدبیر و با همان صلابت و اقتدار و استواری بر سر آرمانها! حتی ذره ای عقب نشینی نکرد. با اینکه بیش از 80 سال از عمر مبارکش هم می گذشت ولی همچون جوانان تازه نفس می اندیشید وحرف می زد و این یقینا همان عامل شیفتگی خیل جوانان به او بوده است.

 از دیگر فریب های خناسان برای انقلابیون این بوده و هست که انقلابیون را  به دام دنیا و محبت دنیا گرفتار کنند  وآنها را فریفته ی به ظواهر دنیا کنند تا جائیکه انقلابیون آرمانها و اصول انقلابی شان را به باد فراموشی بسپارند. .

راز اینکه امامِ قبل از انقلاب با امامِ بعد از انقلاب، تفاوتی از حیث فکر و عمل نداشت این بود که هم مبانی فکری اش درست و محکم بود و هم به آنها اعتقاد داشت و هم دائماً مراقب هوای نفس خودش بود تا مبادا فریب دنیا را بخورد! اجازه نداد نرده های حیاط خانه اش را دیوارهای حسینیه اش را رنگ بزنند تا مبادا ذره ای مهر دنیا در دلش رخنه کند. ساده زیستی و بی اعتنایی به دنیا را انتخاب کرد ، کوخ نشینی را بر کاخ نشینی ترجیح داد و خوب می دانست که کاخ نشینی خوی و خصلت خودش را دارد و نهایتش نادیده گرفتن حقوق مردم مستضعف و مظلوم و بزرگ پنداری مستکبرین و جباران عالم است.

نتیجه تصویری برای امام خمینی و خانه ی جماران

امام خوب می دانست که همه ی قدرت در دست خداست و خدا با دنیا جمع نمی شود. در دلی که خدا رفت دنیا نیست و در دلی که مهر و محبت دنیا رفت ، دیگر خدایی نیست.

و انسانی که با خدا بود هیچ قدرتی نمی تواند او را بترساند و یا تطمیعش کند . همه چیز را در با خدا بودن می بیند و همه ی فکر و همّتش صرف خدمت به عیال خدا که همان عباد الله هستند می شود.

باید چونان خمینی بود و چونان خمینی اندیشید و جونان خمینی از دنیا فقط به قدر کفاف برداشت تا بتوان همچنان انقلابی ماند و از انقلاب محافظت کرد. امروز محافظت از انقلاب ، همچون سالهای پیش از انقلاب فقط با داشتن روحیه ی انقلابی میسر است. قدم اول دل بریدن از دنیاست ( لا اله) و قدم دوم دلدادگی به خدا و برنامه ی جامعه ساز و انسان ساز اوست( الا الله).