سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

چمرانِ « چ» چمرانی که می شناختیم نبود!!!

 

بسم الرَّبِّ الشهداء و الصدیقین

نتیجه تصویری برای دکتر چمران در پاوه

نتیجه تصویری برای عرب نیا چمران

 

نه قصد تخریب دارم و نه قصد انتقاد از یک اثر ارزشمند سینمایی که از افتخارات فیلمساز ، نویسنده و کارگردان ارزشمند سینمای ایران « ابراهیم حاتمی کیا» هست و خواهد بود. بلکه در این نوشتار بنا دارم در مورد چیزی بگویم که  سالها مورد غفلت همه واقع شده بود ؛ هر چند که بهانه و انگیزه ی این نوشتار به دیدن فیلم زیبای «چ » بر می گردد .

وقتی فیلم دیدنی «چ » را می دیدم هر لحظه منتظر بودم تا چهره ی محبوب و دوست داشتنی و اسطوره ی حقیقی خودم را بتوانم در قاب تلویزیون ببینم آنهم در یکی از سخت ترین لحظات و در یکی از دشوارترین صحنه هایی از تاریخ این کشور. دوست داشتم و منتظر بودم تا قامت رشید چمران را در بین سکانس های مختلف فیلمی که حاتمی کیا ساخته بود و تنها فیلمی که می خواست گوشه ای از زندگی چمران را به نمایش بگذارد ، ببینم. ولی....

هر چه که بیشتر می دیدم بیشتر ناامید می شدم. چمرانی که در مورد او می دانستم غیر از آنی بود که در فیلم می دیدم. پس از پایان فیلم لحظه ای تردید کردم به آنچه که می دانستم. به سراغ کتابی رفتم که مدتها قبل آنرا شروع کرده بودم ولی نتوانستم تمامش کنم؛ « مرگ از من فرار می کند» روایتهایی از زندگی چمران در امریکا ، مصر، لبنان و ایران ؛ در پاوه ، مریوان، کرمانشاه، تهران و ... از زبان همسر و تعدادزیادی از همرزمان چمران و دست نوشته های خودش.

به صفحاتی که در مورد پاوه بود خودم را رساندم و دیدم که درست فکر می کردم چمران من ، چمرانی که او را در صفحه صفحه ی کتاب می توانستم بشناسم، خیلی خیلی متفاوت بود از چمران حاتمی کیا در « چ »!!

چمرانی که در آن کتاب به روایت تعداد زیادی از همرزمان و همسرش معرفی میشد به واقع اسطوره ای فراموش نشدنی است. جمع اضداد است. کسی که در عین داشتن دغدغه های اجتماعی و سیاسی، یک دانشمند ممتاز بود، در عین داشتن روحیه ی جنگجویی و دلاوری، یک هنرمند بود، در عین صلابت و خشونت، مهربان و دلسوز بود، در عین داشتن علوم نظامی و فنّی، صاحب بصیرت بود! در عین داشتن قدرت ، صاحب تواضع بود ، چمرانی که هر جا درد و گره و مشکلی بود او هم بود ولی برای گره گشایی ،یاور مظلومان بود و خصم مزدوران ... 

 

ولی چمرانی که در «چ» به نمایش گذاشته شده بود ، چمرانی ضعیف بود . کسی بود که بیشتر از پیشروی هایش عقب نشینی هایش ( مثل صحنه هایی که به زیزمین سپاه پاوه منتهی شد در حالی که واقعیت هم غیر از این بود!) و تردید ها و تعلقاتش به نمایش گذاشته شد. گرچه قصد فیلم ساز به نمایش گزاردن ترک تعلّقات او بود ولی نتوانست در این کار موفق شود. جالب تر اینکه اگر همانهایی  که خودش در نوشته هایش نوشته بود به تصویر در می آمد، چهره ای به مراتب نزدیکتر به شخصیت چمران ، به نمایش گذاشته می شد.

مثل آنچه که خودش در مورد درگیری سپاهیان اعزامی کرمانشاه با نیروهای محلی تعریف می کند؛

 

« دعوا بین پاسدارها بالا گرفت . کار می خواست به زد و خورد بکشد که سر همه شان فریاد زدم « ساکت»!

همان جوان اول، هنوز ناسزا به کردها می گفت. رفتم ضربه ی سختی بهش زدم گفتم « خفه شو!»

برگشتم به همه گفتم « ما آمده ایم این جا به دوست و دشمن ثابت کنیم از مرگ هراسی نداریم.»

به اصغر وصالی گفتم « بچه های خودت را برگردان خانه ی پاسداران».

( با اصغر وصالی به ژاندارمری رفتیم . به ستوان یوسفی که پایش تیر خورده بود، ) گفتم «در انبار مهمات را باز کن به بچه هام اسلحه و مهمات بده». پانزده تا نارنجک دستی هم برای خودم گرفتم. دو تا کمربند بستم و روی هر کدامشان هفت هشت تا نارنجک آویزان کردم برای وقتی که جنگ مغلوبه شد، نمی شد تیراندازی کرد.(!)»

 

ولی در فیلم چگونه نمایش داده شد؟ نه تنها چمرانِ فیلم واکنش با صلابتی به دعوای بین پاسداران و نیروهای کرد محلی نشان نداد که اسلحه اش را هم اصغر وصالی به او داد؛ یک اسلحه آنهم در حالی که چمران در حال نماز بود!!! هر چند با اصلاح این صحنه ها هم چمرانِ «چ» چمرانِ واقعی نمی شود ولی به هر حال می شد به واقع نزدیکتر شود.  

 

چمرانی که با گفته های همسر و یارانش و نوشته های خودش در ذهن خواننده متصور می شود ، چمرانی نیست که بتوان با یکی دو تا فیلم سینمایی او را به نمایش گذاشت. ولی به هر حال  به این امر مغفول، حتی با وجود سالها تعلّل ، باید پرداخت و تا جایی که می توان باید سعی کرد او را به مردم و خصوصاً نسل جوان تشنه ی الگویی ناب و عملی ، شناساند! نباید مردم ما شهدای پر افتخار و بزرگ تاریخ این کشور را فقط به واسطه ی نام بزرگراهها و خیابانها بشناسند.

 

چمرانها نه تنها به خاطر حقّی که به گردن همه ی ما دارند، لازم است شناسانده شوند که باید گفت  امروز ما به شناختن آنها محتاج تریم تا آنها به شناخته شدن توسط ما.

 

اگر آن روزهای دشوار و پر التهاب و بحرانی تاریخ این کشور به گره گشایی امثال چمران نیاز داشتند امروز هم می توان با شناختن مرام و مسلک و روحیه و اعتقاد امثال او گره های دشوار را باز کرد . فقط کافیست چمران را درست بشناسیم و درست بشناسانیم. چمرانی که هم به تواناییهای خود ایمان داشت هم به تواناییهای جوانان اطراف خود و هم یقین داشت به نیروی لایزال الهی . او ما می توانیم را سر دست گرفته بود و با عملش فریاد می کرد.

ما گوهرهای بزرگی در تاریخ پر افتخار این انقلاب داریم که اگر از آنها درست استفاده نکنیم هیچ ثروت و عزتی را بدست نخواهیم آورد .