سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

علی شناسی در اثار شهید مطهری(5)

 

نتیجه تصویری برای ولایت علی

ولایت علی ( علیه السلام ) در قرآن کریم

آیه کریمه: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (1) (ولى‏ّ تان خداست و فرستاده‏ اش و آنان که ایمان آورده‏ اند که نماز را بپا مى‏ دارند و زکات را در حال رکوع ادا مى‏ کنند) به اتّفاق فریقین در مورد على‏ (علیه‏ السّلام‏) نازل گشته. طبرى روایات متعدّدى را در این باره نقل مى‏ کند (2) و زمخشرى که از اکابر علماى اهل تسنّن است به طور جزم مى‏ گوید:

«این آیه در شأن على نازل شده و سرّ اینکه لفظ جمع آمده با اینکه مورد نزول آن یک مرد بیش نبوده این است که مردم را به اینچنین فعلى ترغیب کند و بیان دارد که مؤمنان باید اینچنین سیرت و سجیّه‏ اى را کسب کنند و اینچنین بر خیر و احسان و دستگیرى از فقیران ساعى و حریص باشند و حتّى با نمازى نیز تأخیر نیندازند (یعنى با اینکه در نمازند و موضوع زکات پیدا مى‏ شود تأخیر نکرده و در حال نماز انجام وظیفه مى‏ کنند).»

فخر رازى نیز که همچون زمخشرى از اکابر اهل سنّت و جماعت است مى‏ گوید:

«این آیه در شأن على نازل گشته و علما نیز اتّفاق کرده ‏اند که اداى زکات در حال رکوع واقع نشده جز از على.»

منتها در معناى «ولى» مناقشاتى دارد و در آینده در مورد مقصود آیه بحث خواهیم کرد.

علىّ بن حمّاد عدوى بصرى بغدادى معروف به ابن حمّاد، از اکابر شعراى امامیّه در قرن چهارم هجرى است، در اشعار ذیل به این معنى اشاره مى‏کند:

 

قرن الاله ولائه بولائه‏

ممّا تزکّى و هو حان یرکع‏

سمّاه ربّ العرش نفس محمّد

یوم البهال و ذاک ما لا یدفع  

 

خداوند ولاء على را با ولاء خودش، در اثر اینکه على در حال رکوع زکات بخشید، مقرون ساخت. پروردگار عرش، على را در روز مباهله «جان محمّد» خواند و این حقیقتى غیر قابل انکار است.

(مجموعه آثار، ج‏3 ، 268 ، ب. ولاء اثباتى خاص ..... ص : 268- 269)

______________________________

(1). مائده/ 55.

(2). تفسیر طبرى‏، ج 6/ ص 288 و 289.


نتیجه تصویری برای ولایت علی

 


علی شناسی در آثار شهید مطهری( 4)

  سخن على‏ (علیه‏ السّلام‏) : لزوم خودآگاهی داشتن  

نتیجه تصویری برای سخن علی

رحم اللّه امرأ عَلِمَ مِن اَینَ و فى اَینَ و اِلى اَین؟ 

رحمت حق شامل حال کسى که بداند از کجا؟ در کجا؟ به کجا؟

على نفرمود خدا رحمت کند کسى را که بداند از چه؟ و در چه؟ و از چه؟ اگر چنین مى ‏گفت، مى‏ گفتیم مقصود این است که از چه آفریده شده‏ ایم؟ از خاک. در چه خواهیم رفت؟ در خاک. باز از چه برمى‏ خیزیم؟ از خاک. اگر چنین گفته بود، اشاره‏ اى بود به این آیه قرآن که:

مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى‏ (طه/ 55).

شما را از زمین آفریده‏ ایم و به زمین بازمى‏ گردانیم و از زمین بار دیگر بیرون مى‏ آوریم.امّا سخن على در اینجا ناظر به آیات دیگرى از قرآن است و مفهوم بالاترى دارد.

و آن اینکه از چه جهانى آمده‏ ایم؟ در چه جهانى هستیم؟ به سوى چه جهانى مى‏ رویم؟ (مجموعه آثار،ج‏2 ،141، دنیا و آخرت ..... ص : 141)

سخن پرمغز على‏ (علیه‏ السّلام‏) ناظر به نوعی از خود آگاهی است که این نوع از خود آگاهى یکى از لطیف‏ترین و عالى‏ترین دردمندیهاى انسان را به وجود مى‏ آورد، آن دردمندى که در حیوان و هیچ موجود دیگر در طبیعت وجود ندارد:

درد حقیقت داشتن. این خود آگاهى است که انسان را تشنه حقیقت و جویاى یقین مى‏ سازد، در تلاش اطمینان و آرامش قرار مى‏ دهد، آتش شعله‏ ور شکّ و تردید به جانش مى‏ افکند و او را از این سو به آن سو مى‏ کشاند، آن آتشى که به جان غزالى‏ ها مى‏ افتد، خواب و خوراک را از آنها مى‏ گیرد، آنها را از مسند نظامیّه‏ ها به زیر مى‏ آورد، آواره بیابانهاشان مى‏ کند و سالها در دیار غربت سر در گریبانشان مى‏ سازد، همان آتشى که «عنوان بصرى» ها را از خانه و کاشانه‏ شان کو به کو و شهر به شهر به دنبال حقیقت مى‏ کشاند . این نوع از خود آگاهى است که دغدغه سرنوشت را در انسان به وجود مى‏ آورد.  (مجموعه آثار، ج‏2،ص 309 )

 


علی شناسی در آثار شهید مطهری(3)

 

دادخواهی علی( علیه السلام)


نتیجه تصویری برای علی بن ابیطالب و قضاوت

على علیه السلام در زمان خلافت خود کار رسیدگى به شکایات را شخصا به عهده مى‏ گرفت و به کس دیگرى واگذار نمى‏ کرد. روزهاى بسیار گرم که معمولا مردم، نیمروز در خانه‏ هاى خود استراحت مى‏ کردند او در بیرون دارالاماره در سایه دیوار مى‏ نشست که اگر احیانا کسى شکایتى داشته باشد بدون واسطه و مانع شکایت خود را تسلیم کند. گاهى در کوچه ‏ها و خیابانها راه مى‏افتاد، تجسس مى‏ کرد و اوضاع عمومى را از نزدیک تحت نظر مى‏ گرفت.

یکى از روزهاى بسیار گرم، خسته و عرق کرده به مقر حکومت مراجعت کرد.

زنى را جلو در ایستاده دید. همینکه چشم زن به على افتاد جلو آمد و گفت شکایتى دارم:

«شوهرم به من ظلم کرده، مرا از خانه بیرون نموده، به علاوه مرا تهدید به کتک کرده و اگر به خانه بروم مرا کتک خواهد زد. اکنون به دادخواهى نزد تو آمده‏ ام.».

- بنده خدا! الآن هوا خیلى گرم است، صبر کن عصر هوا قدرى بهتر بشود، خودم به خواست‏ خدا با تو خواهم آمد و ترتیبى به کار تو خواهم داد.

- اگر توقف من در بیرون خانه طول بکشد، بیم آن است که خشم او افزون گردد و بیشتر مرا اذیت کند.

على لحظه‏ اى سر را پایین انداخت، سپس سر را بلند کرد در حالى که با خود زمزمه مى‏ کرد و مى‏ گفت:

«نه، به خدا قسم نباید رسیدگى به دادخواهى مظلوم را تأخیر انداخت. حقّ مظلوم را حتما باید از ظالم گرفت و رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.» «1»

- بگو ببینم خانه شما کجاست؟.

- فلان جاست.

- برویم.

على به اتفاق آن زن به در خانه ‏شان رفت، پشت در ایستاد و به آواز بلند فریاد کرد:

«اهل خانه! سلام علیکم.».

جوانى بیرون آمد، که شوهر همین زن بود. جوان على را نشناخت، دید پیرمردى که در حدود شصت سال دارد به اتفاق زنش آمده است. فهمید که زنش این مرد را براى حمایت و شفاعت با خود آورده است، اما حرفى نزد. على علیه السلام فرمود:

«این بانو که زن تو است از تو شکایت دارد، مى‏ گوید: تو به او ظلم و او را از خانه بیرون کرده‏ اى. بعلاوه تهدید به کتک نموده‏ اى. من آمده‏ ام به تو بگویم از خدا بترس و با زن خود نیکى و مهربانى کن.».

- به تو چه مربوط که من با زنم خوب رفتار کرده ‏ام یا بد؟! بلى من او را تهدید به کتک کرده ‏ام، اما حالا که رفته تو را آورده و تو از جانب او حرف مى‏ زنى او را زنده زنده آتش خواهم زد.

على از گستاخى جوان برآشفت، دست به قبضه شمشیر برد و از غلاف بیرون کشید. آنگاه گفت:

«من تو را اندرز مى‏ دهم و امر به معروف و نهى از منکر مى‏ کنم، تو این‏طور جواب‏

مرا مى‏ دهى؟! صریحا مى‏ گویى من این زن را خواهم سوزاند؟! خیال کرده ‏اى دنیا این قدر بى‏ حساب است؟!».

فریاد على که بلند شد مردم عابر از گوشه و کنار جمع شدند. هرکس که مى‏ آمد، در مقابل على تعظیمى مى ‏کرد و مى‏ گفت:

«السلام علیک یا امیرالمؤمنین.».

جوان مغرور تازه متوجه شد با چه کسى روبرو است، خود را باخت و به التماس افتاد: یا امیرالمؤمنین! مرا ببخش، به خطاى خود اعتراف مى‏ کنم. از این ساعت قول مى‏ دهم مطیع و فرمانبردار زنم باشم، هرچه فرمان دهد اطاعت کنم. على رو کرد به آن زن و فرمود:

«اکنون برو به خانه خود، اما تو هم مواظب باش که طورى رفتار نکنى که او را به اینچنین اعمالى وادار کنى.» «2»

(ج‏ 18 مجموعه ‏آثار  ،  491     شکایت از شوهر ..... ص : 491)

____________________________________________________________
(1). عبارت این است: «لا و اللَّه، اویؤخذ للضعیف حقه من القوى غیر متعتع.» این جمله از کلام رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله اقتباس شده است. خود امیرالمؤمنین و صحابه دیگر از رسول خدا نقل کرده ‏اند که مکرر مى‏ فرمود: «لن تقدس امة حتى یؤخذ للضعیف حقه من القوى غیر متعتع» (کافى، باب امر به معروف و نهى از منکر؛ ایضا نهج البلاغه، فرمان مالک اشتر) یعنى هرگز ملتى منزه و قابل احترام نخواهد شد مگر اینکه به پایه ‏اى برسد که حق ضعیف از قوى باز ستانده شود بدون آنکه زبان ضعیف در مقابل قوى به لکنت بیفتد.

(2). بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبریز، صفحه 598.

 

 


علی شناسی در آثار شهید مطهری(2)

 

علی علیه السلام و کتابت احادیث نبوی

از صدر اسلام میان عمر و بعضى صحابه دیگر از یک طرف، و على‏ علیه‏ السلام‏ و بعضى صحابه دیگر از طرف دیگر در تدوین و کتابت احادیث نبوى اختلاف نظر وجود داشت.

گروه اول که عمر در رأس آنها بود استماع و ضبط و نقل احادیث را بلامانع مى‏دانستند، اما کتابت و تدوین آنها را مکروه مى‏شمردند به عذر اینکه با قرآن مشتبه نشود و یا اهتمام به حدیث جاى اهتمام به قرآن را نگیرد، ولى گروه دوم که على علیه السلام در رأس آنها بود از آغاز به کتابت و تدوین احادیث نبوى تشویق و ترغیب کردند. عامه به پیروى از خلیفه دوم تا یک قرن به تدوین حدیث نپرداخت، اما پس از یک قرن عامه نیز از نظر على علیه السلام پیروى کرد و نظر عمر منسوخ گشت، و به همین جهت شیعه یک قرن پیش از عامه موفق به جمع و تدوین حدیث شد.

(مجموعه آثار ،ج‏14، 287، کتابسوزى ایران و مصر ..... ص : 273)


نتیجه تصویری برای علی منی و انا من علی

 


مدح امیر المؤمنین ( علیه السلام)

جنت اگر سرای علی شد عجیب نیست

 حاتم اگر گدای علی شد عجیب نیست

 موسی گر آشنای علی شد عجیب نیست

 عیسی اگر فدای علی شد عجیب نیست

**********


نتیجه تصویری برای علی بن ابیطالب

این حیدر است که جان و دل نبی است

پیغمبرم بگفته که بعدش ، این علی ولی است

باب المراد همه انبیا، یقین علی است

زهراست کوثر و ساقی، همین علی است

حور و ملک همه قربانی علی است

سیمای پرفروغ و رخش، نور سرمدی است

حق در کلام امیرم بَه چه منجلی است

اول علی و آخر هم ، فقط علی است (26/6/95)


علی شناسی در آثار شهید مطهری (1)

خدمات علمی امیر المؤمنین ( علیه السلام) 

نتیجه تصویری برای علی بن ابیطالب

علی ( علیه السلام ) و قرآن کریم  

على‏ (علیه‏ السّلام‏) از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، یعنى سنّ على در این حدود بود که اوّلین آیات قرآن بر پیغمبر اکرم نازل شد و على مانند تشنه‏ اى که به آب زلال برسد آنها را فرا مى‏ گرفت و تا آخر عمر پیغمبر در رأس کاتبان وحى قرار داشت. 

على حافظ قرآن بود و همیشه قرآن را تلاوت مى‏ کرد، شبها که به عبادت مى‏ ایستاد با آیات قرآن خوش بود. با این وضع اگر سبک قرآن قابل تقلید مى‏ بود، على با آن استعداد بى ‏نظیر در سخنورى و فصاحت و بلاغت که بعد از قرآن نظیرى براى سخنش نمى‏ توان یافت، مى‏ بایست تحت تأثیر سبک قرآن از سبک قرآن پیروى کند و خود به خود خطابه‏ هایش به شکل آیات قرآن باشد، امّا مى‏ بینیم سبک قرآن با سبک على کاملا متفاوت است. 

آنگاه که على در ضمن خطابه‏ هاى غرّا و فصیح و بلیغش آیه‏اى از قرآن مى‏ آورد کاملا متمایز است و ستاره ‏اى را ماند که در مقابل ستارگان دیگر درخشش فوق العاده دارد.

(مجموعه آثار،   ج‏2 ، ص   215     الفاظ قرآن ..... ص : 213)

 

 

علی علیه السلام و کتابت قرآن

مرحوم صدر اثبات مى‏ کنند که اول کسى که قرآن را جمع آورى کرد و نوشت امیرالمؤمنین على‏ علیه‏ السلام‏ بود. اول کسى که قرآن را نقطه گذارى کرد- تا آن وقت نقطه گذارى در خط معمول نبود- ابوالاسود دئلى از اصحاب امیرالمؤمنین بود. اول کسى که در علم قرائت، کتاب تصنیف کرد ابان بن تغلب بود، و هم او اول کسى است که در معانى قرآن و توضیح لغات مشکله قرآن کتاب نوشت. اولین کسى که در فضایل قرآن کتاب نوشت، ابى بن کعب صحابى معروف است که شیعى است. اول کسى که در مَجازات قرآن تألیف کرد فراء، نحوى معروف است که شیعى و ایرانى است. اول کسى که در احکام قرآن کتاب نوشت محمد بن سائب کلبى است. اول‏ کسى که در تفسیر تصنیف کرد سعید بن جبیر بود «1» به هرحال در میان تابعین و شاگردان تابعین که در قرن اول و دوم مى‏زیسته‏اند، ده نفرند که به عنوان متخصص فن قرائت شناخته شده‏اند. هفت نفر از آن ده نفر معروفتر و مشهورتر و معتبرترند و به «قرّاء سبعه» معروفند. آنان عبارتند از: نافع بن عبد الرحمن، عبد اللَّه بن کثیر، ابوعمرو بن العلاء، عبد اللَّه بن عامر، عاصم بن ابى النجود، حمزة بن حبیب، على کسائى.

چهار نفر از این هفت نفر ایرانى‏ اند و سه نفر غیرایرانى. از چهار نفر ایرانى دو تن شیعه‏ اند و از سه نفر غیرایرانى نیز دو تن شیعه ‏اند.

علامه جلیل، مرحوم سیدحسن صدر در کتاب تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام‏ «2» از شیخ عبد الجلیل رازى نقل مى‏ کنند که اکثر پیشوایان علم قرائت اعم از مکى، مدنى، کوفى و بصرى و غیرهم از عدلیه (شیعه یا معتزله) بوده‏اند.

(مجموعه آثار،ج‏14، 398، قرائت و تفسیر ..... ص : 397)

 

 


اولین اعلام جانشینی علی علیه السلام برای پیامبر اکرم ( صلوات الل


به نام عالی اعلی

برخی گمان می کنند که پیامبر اکرم ( صلوات الله علیه و آله ) تنها در روز عید غدیر و در زمانی که تنها دوماه به رحلتشان مانده بود، مسئله ی جانشینی علی بن ابیطالب ( علیه السلام) را در جمیع شئون خود به جز در دریافت وحی، مطرح کردند. در صورتیکه طبق آنچه در تاریخ اسلام آمده است پیامبر در طول دوره ی پیامبری شان بارها و بارها به این امر مهم تصریح فرمودند و به مناسبت های مختلف به آن اشاره کردند. از جمله در روز دعوت علنی خویشاوندان خود به اسلام.شهید مطهری به خوبی در خصوص آن روز توضیح می دهند :

  

نتیجه تصویری برای دعوت علنی پیامبر خویشاوندان خود را

«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (1) خویشاوندان نزدیکت را انذار و اعلام خطر کن. هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومى به آن معنا نکرده بودند. مى‏دانیم در آن هنگام على (ع) بچه‏اى بوده در خانه پیغمبر. (على‏ علیه‏ السّلام‏ از کودکى در خانه پیغمبر بودند که آن هم داستانى دارد.) رسول اکرم به على (ع) فرمود غذایى ترتیب بده و بنى هاشم و بنى عبد المطّلب را دعوت کن. على (ع) هم غذایى از گوشت درست کرد و مقدارى شیر نیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا خوردند. پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم. من مأمورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد. ابو لهب که عموى پیغمبر بود تا این جمله را شنید عصبانى و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت کردى براى اینکه چنین مزخرفى را به ما بگویى؟! جار و جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد. پیغمبر اکرم براى بار دوم به على (ع) دستور تشکیل جلسه را داد. خود امیر المؤمنین که راوى هم هست مى‏فرماید که اینها حدود چهل نفر بودند یا یکى کم یا یکى زیاد. در دفعه دوم پیغمبر اکرم به آنها فرمود هر کسى از شما که اول دعوت مرا بپذیرد، وصىّ، وزیر و جانشین من خواهد بود. غیر از على (ع) احدى جواب مثبت نداد و هر چند بار که پیغمبر اعلام کرد، على (ع) از جا بلند شد. در آخر پیغمبر فرمود بعد از من تو وصىّ و وزیر و خلیفه من خواهى بود. 

(ج‏4 ،879، داستان یوم الانذار ..... ص : 879)

 


جایگاه واقعه ی غدیر در علوم اسلامی

  این حدیث شریف از جهات مختلف در اعماق علوم و کتب اسلامی نفوذ کرده به گونه ای که راه انکار آن بسته شده است .اینک به نمونه هایی از آنها اشاره می شود  :

  الف) این حادثه ی عظیم ریشه قرآنی دارد که هیچ مفسری نمی تواند آنرا نادیده بگیرد زبرا آیه ی مبارکه " یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک ..." در همین مورد نازل شده است.

  ب) این حادثه جنبه حدیثی دارد و در کتب احادیث شیعه و اهل سنت به حدّ تواتر ثابت شده و آمده است. گرچه متأسفانه برخی از هوی و هوسها و تعصبات زشت سبب شده که حدیث غدیر با این        عظمت در دو کتاب مهم اهل سنت ؛ صحیح بخاری و صحیح مسلم آورده نشود.

  ج) این حادثه ی مهم جنبه ی تاریخی دارد و کمتر مورخی است که بتواند آنرا نادیده بگیرد و در کتب تارخی شیعه و اهل سنت به طور مفصل آمده است.

  د) این حادثه به جهت الفاظ غدیر و خمّ و مولی در کتاب های لغت نیز وارد شده است مثلا " ابن درید "متوفی 321 در جمهره گوید : غدیر خم معروف است و آن جایگاهی که پیامبر بر خواست و در     فضل علی ابن ابی طالب خطبه خواند. اما متأسفانه دست خیانتکار طبع در این کتاب ، این جملات را اکنون از این کتاب حذف کرده است." ابن اثیر "و "حموی" در معجم البلدان ماده ی خمّ و " زبیدی" در تاج       العروس و دیگران در کتاب های لغت خویش به آن اشاره کرده اند.

  ه) این حادثه به جهت ارتباط با بحث امامت ، در کتاب های کلامی و عقیدتی شیعه و اهل سنت مکرراً آمده و مورد تحلیل قرار گرفته است.

  و) شعرای بزرگی این حادثه را از ابتدا تا کنون به نظم کشیده اند و کتابهای اشعار از یاد و تمجید این حادثه مملوّ است و اولین آنها شاعر پیامبر " حسّان بن ثابت " است که از پیامبر صلوات الله علیه    و آله اجازه خواست و این حادثه را به شعر در آورد:

   ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم                 بخمّ و اسمع بالرسول منادیا

   فقال : فمن مولاکم و نبیکم             فقالوا و لم یبدوا هناک التعامیا

   الهک مولانا و انت نبینا                   و لم تلق منبا فی الولایة عاصیا

   فقال له: قم یا علی فانّنی         رضیتک بعدی اماماً و هادیاً

   فمن کنت مولاه فهذا ولیّه               فکونوا له اتباع صدق موالیا

   هناک دعا اللهم وال ولیّه                وکن للذی عادا علیّاً معادیا

   (کتاب شریف الغدیر ج1 ص 159 به بعد)

 

 

 


غدیر و آنچه پیامبر بر زبان جاری ساخت(3)

به خاطر کمی متقین و زیادی منافقین از جبرئیل خواستم مرا معاف کند از این ابلاغ!!

"... سألت جبرئیل أن یستعفی لی عن تبلیغ ذلک إلیکم إیّها الناس، لعلمی بقلّة المتّقین و کثرة المنافقین و إدغال الآثمین و ختل المستهزئین بالاسلام الّذین وصفهم الله فی کتابه بأنّهم" یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم و یحسبونه هیِّناً و هو عند الله عظیم "و کثرة أذاهم لی فی غیر مرَّةٍ حتی سمّونی أُذناً و زعموا أنّی کذلک لکثرة ملازمته إیّای و إقبالی علیه حتی أنزل الله عزّو جلّ فی ذلک قرآناً و "منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل أذن علی الذین یزعمون أنّه أذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین " و لو شئت أن أسَمّی َ بأسمائهم لسمّیت ُ و أن أومی إلیهم بأعیانهم لأومأتُ و أن أدلُّ علیهم لدللتُ و لکنّی و الله فی أمورهم قد تکرّمت ُ و کلّ ذلک لا یرضی الله منّی إلاّ أن أبلّغ ما آنزل الیّ ثمّ تلا (صلوات الله علیه و آله ) " یا آیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک فی علیّ و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس"

***

یعنی" من در ابتدا از جبرئیل خواستم مرا از ابلاغ این مطلب به شما معذور بدارد زیرا به این نکته واقف بودم که تعداد اهل نفاق و دغل و دورویی بر پرهیزگاران امّتم غالبند، و مسخره کنندگان اسلام را می شناختم .همانها که در کتاب خدا اینگونه وصف شده اند که : "چیزی با دهانهانهایشان می گویند که در دلهایشان نیست و آن را سخنی کوچک و آسان می پندارند و حال آنکه در نزد خداوند ، بزرگ و عظیم است". و شدت آزارم را بدان جا رساندند که مرا اُذُن(سراپاگوش) خواندند و دلیل این نام گذاری این بود که می پنداشتند من شنوای هر سخنی می باشم تا اینکه خداوند این آیه را نازل فرمود که " و از آنان کسانی اند که پیامبر را می آزارند و می گویند او سراپا گوش است .بگو او گوشی نیکوست برای شما یعنی برای کسانی که می پنداشتند او اذن است ،او به خدا و مومنان ایمان دارد (توبه 61)."

من منافقین را می شناسم!!

و اگر بخواهم می توانم نام یکایک آنان را بشمارم و خصوصیات کامل و تفصیل امورشان را ذکر بکنم ولی به خدا فسم که این کار نه شایسته ی حال من است و نه مورد پسند خداوند است که جز آنچه وحی شده ام را نگویم . سپس این ایه را خواند "ای پیامبر آنچه را از سوی پروردگارت به تو فرود آمده درباره علی ابن ابی طالب برسان و اگر این کار را نکنی پیام او را نرسانده ای و خدا تو را از فتنه و گزند مردم نگاه می دارد."