علی شناسی در آثار شهید مطهری(3)
على علیه السلام در زمان خلافت خود کار رسیدگى به شکایات را شخصا به عهده مى گرفت و به کس دیگرى واگذار نمى کرد. روزهاى بسیار گرم که معمولا مردم، نیمروز در خانه هاى خود استراحت مى کردند او در بیرون دارالاماره در سایه دیوار مى نشست که اگر احیانا کسى شکایتى داشته باشد بدون واسطه و مانع شکایت خود را تسلیم کند. گاهى در کوچه ها و خیابانها راه مىافتاد، تجسس مى کرد و اوضاع عمومى را از نزدیک تحت نظر مى گرفت.
یکى از روزهاى بسیار گرم، خسته و عرق کرده به مقر حکومت مراجعت کرد.
زنى را جلو در ایستاده دید. همینکه چشم زن به على افتاد جلو آمد و گفت شکایتى دارم:
«شوهرم به من ظلم کرده، مرا از خانه بیرون نموده، به علاوه مرا تهدید به کتک کرده و اگر به خانه بروم مرا کتک خواهد زد. اکنون به دادخواهى نزد تو آمده ام.».
- بنده خدا! الآن هوا خیلى گرم است، صبر کن عصر هوا قدرى بهتر بشود، خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد و ترتیبى به کار تو خواهم داد.
- اگر توقف من در بیرون خانه طول بکشد، بیم آن است که خشم او افزون گردد و بیشتر مرا اذیت کند.
على لحظه اى سر را پایین انداخت، سپس سر را بلند کرد در حالى که با خود زمزمه مى کرد و مى گفت:
«نه، به خدا قسم نباید رسیدگى به دادخواهى مظلوم را تأخیر انداخت. حقّ مظلوم را حتما باید از ظالم گرفت و رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.» «1»
- بگو ببینم خانه شما کجاست؟.
- فلان جاست.
- برویم.
على به اتفاق آن زن به در خانه شان رفت، پشت در ایستاد و به آواز بلند فریاد کرد:
«اهل خانه! سلام علیکم.».
جوانى بیرون آمد، که شوهر همین زن بود. جوان على را نشناخت، دید پیرمردى که در حدود شصت سال دارد به اتفاق زنش آمده است. فهمید که زنش این مرد را براى حمایت و شفاعت با خود آورده است، اما حرفى نزد. على علیه السلام فرمود:
«این بانو که زن تو است از تو شکایت دارد، مى گوید: تو به او ظلم و او را از خانه بیرون کرده اى. بعلاوه تهدید به کتک نموده اى. من آمده ام به تو بگویم از خدا بترس و با زن خود نیکى و مهربانى کن.».
- به تو چه مربوط که من با زنم خوب رفتار کرده ام یا بد؟! بلى من او را تهدید به کتک کرده ام، اما حالا که رفته تو را آورده و تو از جانب او حرف مى زنى او را زنده زنده آتش خواهم زد.
على از گستاخى جوان برآشفت، دست به قبضه شمشیر برد و از غلاف بیرون کشید. آنگاه گفت:
«من تو را اندرز مى دهم و امر به معروف و نهى از منکر مى کنم، تو اینطور جواب
مرا مى دهى؟! صریحا مى گویى من این زن را خواهم سوزاند؟! خیال کرده اى دنیا این قدر بى حساب است؟!».
فریاد على که بلند شد مردم عابر از گوشه و کنار جمع شدند. هرکس که مى آمد، در مقابل على تعظیمى مى کرد و مى گفت:
«السلام علیک یا امیرالمؤمنین.».
جوان مغرور تازه متوجه شد با چه کسى روبرو است، خود را باخت و به التماس افتاد: یا امیرالمؤمنین! مرا ببخش، به خطاى خود اعتراف مى کنم. از این ساعت قول مى دهم مطیع و فرمانبردار زنم باشم، هرچه فرمان دهد اطاعت کنم. على رو کرد به آن زن و فرمود:
«اکنون برو به خانه خود، اما تو هم مواظب باش که طورى رفتار نکنى که او را به اینچنین اعمالى وادار کنى.» «2»
(ج 18 مجموعه آثار ، 491 شکایت از شوهر ..... ص : 491)
____________________________________________________________
(1). عبارت این است: «لا و اللَّه، اویؤخذ للضعیف حقه من القوى غیر متعتع.» این جمله از کلام رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله اقتباس شده است. خود امیرالمؤمنین و صحابه دیگر از رسول خدا نقل کرده اند که مکرر مى فرمود: «لن تقدس امة حتى یؤخذ للضعیف حقه من القوى غیر متعتع» (کافى، باب امر به معروف و نهى از منکر؛ ایضا نهج البلاغه، فرمان مالک اشتر) یعنى هرگز ملتى منزه و قابل احترام نخواهد شد مگر اینکه به پایه اى برسد که حق ضعیف از قوى باز ستانده شود بدون آنکه زبان ضعیف در مقابل قوى به لکنت بیفتد.
(2). بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبریز، صفحه 598.