باید به دکتر الهام اعتماد کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
محراب اندیشهاز ابتدا این پست را گذاشته بود.از آنجایی که لذت بردم که هنوز کسانی هستند منصفانه حرف بزنند و بنویسند این پست را برای مخاطبینمم هم گذاشتم.تا اگر با من هم عقیده اند آنها هم لذت ببرند و اگر مخالفند نظر بدهند.
http://mehrabeandishe.blogfa.com/9110.aspx
1- اگر سوم تیر کاندیدا نشده بود چه باید میکردیم؟ احمدینژاد را میگویم! اگر به صحنه نیامده بود و تا آخر نایستاده بود تاریخ ایران چگونه رقم میخورد؟ اصلا ما کجا بودیم و الان حامی چه جریانی میشدیم؟! نیامدن احمدینژاد و احمد توکلی جزو شروط هاشمی برای نیامدن بود. با این وجود اگر هاشمی بر آمدن اصرار میکرد حداقل دولت نهم در اختیار او قرار میگرفت و او شاید امروز نیز در حال طی کردن چهارمین دوره ریاستجمهوری خود بود. اگر هم هاشمی نمیآمد، طبعا راستها دولت را در اختیار میگرفتند. چندان تفاوتی نداشت؛ چون اینها با هم میتوانستند بالاخره کنار بیایند. محتملترین گزینه در چنین شرایطی هم قالیباف بود. در چنین شرایطی شاید ما ناگزیر میشدیم باز در میان همان جدال کودکانهی راست و چپ از راست دفاع کنیم تا نوبت به چپ نرسد! حالا چه فرقی میکند دشمن هاشمی دشمن پیغمبر باشد یا دشمن قالیباف!
اگر احمدینژاد نمیآمد، حتما جاسبی هنوز رئیس دانشگاه آزاد بود. احتمالا کسی نه چندان لنکرانی را میشناخت و نه جلیلی و نه الهام را. فکرش را بکنید! آن وقت چقدر ایران میتوانست در دنیا الهامبخش باشد! با مدیریت انقلابی آقای قالیباف یا با دولت اسلامی آقای هاشمی! چه وضعیتی جالبی میشد.
2- احمدینژاد یک نمونه از جامعه آماری ما بود. مایی که به عنوان جریان سوم و جریانی که نه راست را قبول داشت و نه چپ را هنوز زمامداری را تجربه نکرده بودیم و نرمافزار دینی ادارهی آن را هم به صورت کامل نداشتیم. میدانستیم ربا حرام است اما با کدام مدل باید بانکمان را اداره کنیم که در آن ربا نباشد؟ با یارانهها چه کنیم؟ با مسکن چه کنیم؟ با سینماگران چگونه تعامل کنیم؟ بدحجابی را چگونه رفع کنیم؟ با طبقات مختلف اجتماعی چگونه همزبان شویم و...؟ دورنمایی از این همه داشتیم اما پاسخ خیلی سؤالات را کامل و دقیق نمیدانستیم. احمدینژاد آمد و تلاش کرد تا آنجا که میتواند پاسخ این سوالات را دریابد. البته موانع بسیار بود و پرتگاههایی که در مقابل او قرار داشت نیز بسیار. با این همه او توانست بازی چپ و راست را به هم بریزد و فضای جدیدی در کشور باز کند. توانست گفتمان انقلاب و امام را بار دیگر رواج دهد. توانست جریان سوم را چندین پله رشد دهد. توانست انقلابیگری را به ارزش تبدیل کند و گفتمانی را که رهبری سالها برای ترویج آن تلاش کرده بودند، بر کرسی بنشاند.
دست آخر نیز دولتش به واسطه تلاشها و خدماتی که به مردم کرد محبوبترین دولت بعد از مشروطه لقب گرفت و درصد قابل توجهی از این محبوبیت هنوز نیز پابرجاست.
3- دوم خردادیها وقتی به میانهی دولت هشتم رسیدند، عبور از خاتمی را کلید زدند بی آنکه بدانند خاتمی اگر برآورده کننده تمامی خواستههایشان نیست؛ ولی سرمایهای است برای اصلاحات با کولهباری از تجربه و با اندوختهای قابل توجه از رأی مردم. از خاتمی عبور کردند بیآنکه بتوانند کسی را در تراز او جایگزین کنند؛ که حتی اگر میتوانستند و جایگزینی هم داشتند، سرمایهای مثل او را دیگر نداشتند.
4- احمدینژاد با آنچه آرمانهای ما انتظارش را داشت فاصلههایی گرفت و انتقاداتی متوجه او شد که برخی از آن هنوز نیز هست. با این همه آیا باید احمدینژاد را تمام شده دانست؟ چند نفر مانند او داریم که جسورانه به میدانهای تحولهای بنیادین بشتابد و از جریان سوم با شجاعت دفاع کند؟ چند نفر را داریم که شناخت و درک و اشراف او نسبت به مسائل کشور را داشته باشد؟ او البته خطا کرد که ای کاش نمیکرد اما آیا بابت این خطا باید او را تمام شده بدانیم؟ او دیگر نمیتواند گرهای از کار جریان سوم بگشاید؟ تجربهها و توانمندیهایش به هیچ کار انقلاب نمیآید؟
خاطرم هست مدتها پیش در سرمقالهای با عنوان "کاندیداتوری انوشیروان!" این چنین مطلب را آغاز کرده بودم:«درویشی به سلطان حمله برده بود و او را محاکمه می کردند، قاضی گفت:"چرا سلطان را کشتی؟" گفت:"برای آنکه سلطان ظالم و جائر بود." قاضی گفت:"مرد حسابی مگر انوشیروان را پشت دروازه نگه داشته بودی که این را بکشی و آن را بگماری؟!"»
اگر احمدینژاد نتوانسته آرمانهای جریان سوم را محقق کند، آیا مثلا جبهه پایداری حداقل در همان جایگاه خود توانسته به این آرمانها جامه عمل بپوشاند؟ آیا اگر جبهه پایداری دولتی تشکیل دهد دولتی بدون نقص و ایراد شکل خواهد گرفت؟
5- معتقدم باید به دکتر الهام اعتماد کنیم. انتخابات مجلس فرصتی بود تا دوستها و دشمنها را بشناسیم و بدانیم چقدر جریان سوم مورد بغض و کینه سایرین است. بدانیم چقدر عرصه تنگ است. در این جدال که زبانها نیز گشاده است باید در میان خود بکوشیم دلها را کمی به هم نزدیک کنیم. هم احمدینژاد بپذیرد خطاهایی دارد و معصوم نیست و هم ما بپذیریم که او امتیازهایی دارد و فاسق و ضدولایت فقیه نیست.
احمدینژاد چندی پیش بود که در جمع دانشجویان برای یاران سوم تیریاش ابراز دلتنگی کرد. اگر الهام به دولت بازگشته این بازگشت بیمعنا نیست. نمیگویم احمدینژاد عوض شده است یا همه چیز به شرایط دولت نهم بازگشته؛ بلکه میگویم نباید فرصت جبران گذشته را از کسی که گفتمان انقلاب را زنده کرد، دریغ بداریم. تنها کاری که باید بکنیم این است که به الهام اعتماد کنیم. به او اجازه دهیم تا به نوبه خود تلاشش را بکند. الهام قطعا با ورود به دولت فداکاری کرد و ما باید این فداکاری را بفهمیم.
پی نوشت: مقصودم البته در این مطلب اعتماد برای ریاست جمهوری نبود. درباره ریاست جمهوری سخن گفتن کمی زود است. به وقتش آن روز هم سخن خواهیم گفت. معتقدم احمدی نژاد را باید حفظ کنیم و او را با کسانی که اهل نمیدانیم تنها نگذاریم. باید سعی کنیم کمک کنیم او بعد از این نیز در خدمت انقلاب باشد و تجربیات و توانمندیهایش را در این راه خرج نماید. به نظرم دولت بعدی هر دولتی که میخواهد باشد اگر از دانستههای احمدینژاد و تجربیات او نخواهد استفاده کند، عقلایی عمل نکرده است.