صادق زیبا کلام را از زبان خودش بشناسید!
به گزارش سرویس گوناگون جام نیـوز، صادق زیباکلام در گفتگو حسین دهباشی برای مجموعه تاریخ شفاهی میگوید: یک چیزی وجود دارد که چرا من را نمیگیرند؟ عملی این هستش که برای چه او را بگیریم؟ ما میتوانیم به صادق زیباکلام تلفن بزنیم و بگوییم لال شو! دیگر صادق زیباکلام یک کلام حرف نمیزند! ما میتوانیم یک تلفن به صادق زیباکلام بزنیم و بگوییم صادق زیباکلام از فردا نه در شهر، نه در اعتماد، نه در آرمان، نه با فرارو، اصلا مصاحبه نمیکنی، مطلب هم به آنها نمیدهی، سخنرانی هم هر کجا دعوتت کردند نمیروی! آنها میدانند که این را از من بخواهند سمعا و طاعتا! من اطاعت میکنم. دیگر چرا برویم او را بگیریم؟! بعد از 22 خرداد 88 به من تلفن زدند و گفتند شما دیگر با بیبیسی صحبت نکن. گفتند شما بارادیو فردا صحبت نکن. گفتم چشم! خب وقتی این را به او بگوییم که نکن، نمیکند، چه مرضی است که برویم او را بگیریم که احمد شهید هم بگوید اینطوری شد.
*این ایراد را میگیرند که آقا تخصص شما چیست؟ شما چرا در این حوزه دخالت کردی؟ شما چرا در آن حوزه دخالت کردی؟ شما راجع به عروسی صحبت کردی، راجع به عیدنوروز صحبت کردی، راجع به فوتبال صحبت کردی، راجع به تیر چراغ برق صحبت کردی! معمولا کسانی که این ایراد را میگیرند، خوششان از آن حرف نیامده! معمولا از تیر چراغ برق ایراد گرفتم و آدمها گفتند که آقا تیر چراغ برق؟ شما درباره تیر چراغ برق هم دخالت میکنید؟
این سؤال مطرح میشود که چرا اینقدر راجع به مسائل اظهارنظر میکنی؟ برای اینکه میآیند و از من میپرسند. به خدا، به پیر به پیغمبر من نمیخواهم راجع به مسائل اظهارنظر کنم، ولی خب میآیند و میپرسند که آقا شما راجع به تیر چراغ برق چه فکر میکنی؟ مشکل از اینجا شروع میشود که من هر نظری که راجع به تیر چراغ برق دارم، همان را صادقانه میگویم! نظری نمیدهم که فردی که دارد با من صحبت میکند خوشش بیاید، خب نظرم بوده است دیگر، حالا بدتان میآید، بدتان بیاید.
*من با تکتک یاختههای بدنم لیبرال هستم؛ یعنی تکتک یاختهها، سلولها، کروموزومها، ژنهای بدن من لیبرال هستند، چون من محصول آن هفت سال دومی بود که به انگلستان رفتم و درس خواندم، آن من را لیبرال کرد! اتفاق بدی که افتاد، این بود که در آن هفت سال من متوجه شدم خیلی از تفکرات من، خیلی از تفکرات سیاسی من، راجع به انگلستان، راجع به آمریکا، راجع به نظام سلطه، راجع به جنگ ویتنام، راجع به مشروطه، راجع به رضاشاه، خیلیهاشان غلط بوده است! و هیچ مبنایی ندارد.
* میتوانم بفهمم چرا شک داشتند و به آنها حق میدهم. تنها کسی که در مسئله کردستان از ابتدا تا انتها به من شک نداشت و الآن زیر خاک خوابیده است، مرحوم شهید چمران بود. تنها کسی که تمامقد جلوی خلخالی ایستاد و از من دفاع کرد، مرحوم چمران بود؛ چون او میدانست من دارم چهکار میکنم؛ بنابراین اگر به او میگفتید: زیباکلام دزد، هیز و جاسوس است! اصلا به شما میخندید؛ میگفت: این اصلا به کار نظامی وارد نیست! کار نظامی را من مصطفی چمران، دارم میکنم.
*وقتی در تاکسی و اتوبوس سوار میشوم، یکی از چیزهایی آدمها، میگویند، میدانید چیست؟ میگویند: دکتر اگر آقای هاشمی را دیدید، بگویید ما را حلال کند، ما خیلی به ایشان بد میگفتیم! ما خیلی به ایشان فحش میدادیم! ما او را عامل خیلی چیزها میدانستیم! و زمانیکه شما از او دفاع میکردید، ما میگفتیم خاک بر سر تو روشنفکر بکنن که آمدی از اکبر هاشمیرفسنجانی داری دفاع میکنی! هم از تو حلالیت میطلبیم هم اگر آقای هاشمی را دیدی بگو ما را حلال بکنن، ما خیلی بد ایشان را گفتیم.
* آقای هاشمیرفسنجانی مانند خیلی از آقایان دیگه بزرگترین سد راه توسعه سیاسی در ایران و بعد از انقلاب بودند. یکی از بیشترین، عمدهترین و گزندهترین انتقادات منِ صادق زیباکلام به هاشمیرفسنجانی بود که در جنگ بزرگترین خدمت را به ایران کرد.
* آقای هاشمیرفسنجانی میدانید که اگر در سالهای 58 و 59 در نماز جمعه مرگ بر بازرگان گفتند، قدرت شما خیلی زیاد بود؛ آقای هاشمی، شما در نماز جمعه «ژ.سه» را گرفته بودی و ایستاده بودی داشتی نماز جمعه میخواندی و جمعیت گفتند: مرگ بر بازرگان! پیر خرفت ایران!
شما خیلی ملایم گفتی حالا مرگ بر بازرگان نگوییم، ایشان خیلی مستحق این شعار نیستند! ولی باید خیلی محکمتر میایستادی! چون اگر هیچکس نمیدانست در آن نماز جمعه، اکبر هاشمیرفسنجانی میدانست مهندس مهدی بازرگان حافظ قرآن است، مهندس مهدی بازرگان شریف، پاک، متدین و وطنپرست است؛ آنها نمیدانستند؛ آنهایی که مرگ بر بازرگان میگفتند، نمیدانستند؛ ولی اکبر هاشمیرفسنجانی میدانست و شما سکوت کردید آقای هاشمی!
* شما اگر سال 65 به آقای هاشمیرفسنجانی میگفتی آزادی بیان، میگفتی انتخابات آزاد، میگفتی حاکمیت قانون، آقای هاشمیرفسنجانی یک نگاه به دفترش میکرد که بیایید ببریدش دیگر!
این دیگر کیست آوردهاید. اگر امروز به آقای هاشمیرفسنجانی این چیزها را بگویید، حداقلش این است که دیگر به رئیس دفترش نگاه نمیکند که بیایید این را ببرید!
میدانید چرا؟ چون پسرش باید 10 سال به زندان میافتاد! دخترش باید به زندان میافتاد! خودش باید رد صلاحیت میشد! حسین مرعشیاش باید میافتاد زندان! غلامحسین کرباسچیاش باید میافتاد زندان! تا بفهمد که حاکمیت قانون یعنیچه!
*شما اگر سال 1360 به ابراهیم اصغرزاده میگفتی آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، همین ابراهیم اصغرزاده خودمان، به تو میخندید! شما اگر به مصطفی تاجزاده میگفتی حقوق بشر، به تو میخندید! این مصطفی تاجزادهایِ شهریور 95، همان مصطفی تاجزاده است؟ بهزاد نبوی همان است؟ موسویخوئینیها همان است؟ اولین وجه مشترک آقای هاشمیرفسنجانی، بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، ابراهیم اصغرزاده، موسویخوئینیها، موسویلاری، همه آنها، خودِ آقای سیدمحمد خاتمی این است که از رادیکالیسم فاصله گرفتهاند.
*میگویند تو از خود آنهایی، تو یک جور رسالت داری که مردم را هم همچنان به نظام امیدوار نگه داری؛ بیایی به مردم بگویی در انتخابات شرکت بکنید! یکسری هم که میگویند شما حامی داری! آقای هاشمیرفسنجانی حامی توست! هاشمی اگر میتوانست حامی کسی باشد، حامی مهدی میشد! حامی فائزه میشد.
میگویند دختر شما عروس آقای دکتر احمد توکلی است و خب بالاخره مناسبات خانوادگی و این چیزها، دستتان همه در یک کاسه است، به ریش همه ما میخندید!
* نظامهایی که امنیتی کار میکنند، وقتی چند نفر میشوند، نگران آنها میشوند؛ ولی نظام جمهوری اسلامی ایران میبیند صادق زیباکلام، صادق زیباکلام است! من نه دعای کمیل میروم! نه خانه فامیل میروم! نه با دوستان میروم! به خیلی از جاها که من را دعوت میکنند، هم میگویم باشه چشم میآیم؛ ولی نمیروم! فرق من با تاجزاده این است.
* یک چیزی وجود دارد که چرا من را نمیگیرند؟ عملی این هستش که برای چه او را بگیریم؟ ما میتوانیم به صادق زیباکلام تلفن بزنیم و بگوییم لال شو! دیگر صادق زیباکلام یک کلام حرف نمیزند! ما میتوانیم یک تلفن به صادق زیباکلام بزنیم و بگوییم صادق زیباکلام از فردا نه در شهر، نه در اعتماد، نه در آرمان، نه با فرارو، اصلا مصاحبه نمیکنی، مطلب هم به آنها نمیدهی، سخنرانی هم هر کجا دعوتت کردند نمیروی! آنها میدانند که این را از من بخواهند سمعا و طاعتا! من اطاعت میکنم. دیگر چرا برویم او را بگیریم؟! بعد از 22 خرداد 88 به من تلفن زدند و گفتند شما دیگر با بیبیسی صحبت نکن. گفتند شما بارادیو فردا صحبت نکن. گفتم چشم! خب وقتی این را به او بگوییم که نکن، نمیکند، چه مرضی است که برویم او را بگیریم که احمد شهید هم بگوید اینطوری شد.
*ما میبایستی در انتخابات هفتم اسفند شرکت میکردیم، شما فکر میکنید من نمیدانستم که اگر اینها بروند در مجلس چه کار میکنند؟ شما فکر میکنید مثلا من درباره الیاس حضرتی چه تصوری داشتم؟ الیاس حضرتی به اندازه موهای من مقالات من را انداخته در سطل خاکروبه و نگذاشته در اعتماد چاپ بشود! شما فکر میکنید خیلی از این آقایان و خانمها را نمیشناختم؟ ولی میدانید چرا گفتم باید بروید به آنها رأی بدهید و همچنان میگویم باید میرفتید به آنها رأی میدادید؟
که کوچکزاده نرود مجلس، رسایی نرود مجلس، آقاتهرانی نرود مجلس، روحالله حسینیان نرود مجلس! آره، آره. همه مبارزه این نیست که چیزی را ما به دست بیاوریم! مبارزه بعضی وقتها این است که بعضی چیزها را از دست ندهیم؛ یعنی مجلس نشود پاتوق جبهه پایداری و طرفداران احمدینژاد.
مرجع خبر: جام نیوز