واجب فراموش شده(1)
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستی می گفت وضعیت حجاب و پوشش در تهران خیلی بد شده و طوری هست که کسانی هم که می خواهند نهی از منکر کنند از یک طرف نگران برخورد بد و تند و احیاناً ضربتی طرف مقابلند و از طرف دیگر آنقدر تعداد بد حجابی ها زیاد شده که اگر انسان بخواهد به این وظیفه ی مهمّ عمل کند باید دائماً در خیابان به این و آن تذکر بدهدو کلّاً از کار و زندگی بیفتد.
از آنجائی که این موضوع ذهن بسیاری از دوستان مذهبی ما را به خودش مشغول کرده مناسب دیدم در این مورد مطالبی را به رشته ی تحریر در بیاورم. و مقدمتاً در این نوشتار به کلام شیرین و زیبای استاد عزیز شهید مطهری(رحمه الله علیه) اشاره می کنم که هنوز که هنوز است تازه و جذاب و پرکاربرد است و هر وقت که می خوانمشان به این می اندیشم که باید این سخنان زیبا و حکمت آمیز را طلا گرفت .ان شاء الله در انتها هم توضیحات مفصل تری خواهم داد.
استاد شهید در ابتدای بحث خود در کتاب امر به معروف و نهی از منکر اشاره ای به سابقه و تاریخچه ی امر به معروف و نهی از منکر و جایگاه آن در میان مسلمین می کنند و می فرمایند:
"در حدود هزارسال پیش تقریباً، این اصل در جامعه اسلامى و حکومت اسلامى دایره و تشکیلاتى به وجود آورده که در تاریخ اسلام آن دایره، دایره حسبه یا احتساب نامیده مىشود و قرنها ادامه یافت. من تاریخ دقیق پیدایش دایره حسبه را نمىدانم که از چه زمانى پیدا شده و به این نام نامیده شده، ولى قدر مسلّم این است و شواهد تاریخى دلالت مىکند که در قرن چهارم بوده است و على الظاهر در قرن سوم پیدا شده باشد. این دایره به عنوان امر به معروف و نهى از منکر درست شده و پایه دینى داشته و از شئون حکومت بوده است، همان طورى که تشکیلات و دوایر دیگرى وجود داشته مثل دایره قضاء- که این هم تاریخچهاى دارد و از زمان خلیفه دوم امر قضاء را شخص دیگر غیر از شخص خلیفه با فرمان خلیفه عهدهدار شد و تدریجاً توسعه پیدا کرد تا در عهد هارون وسیله ابویوسف شاگرد ابوحنیفه تشکیلات نسبتاً منظمى پیدا کرد و خود ابویوسف به عنوان قاضى القضاة در رأس تشکیلات قضائى قرار گرفت- و همچنین دایره دیگرى بوده به نام «دیوان مظالم» که على الظاهر کار شهربانى را انجام مىداده، و همچنین دوایر و مناصب زیادى از قبیل نقابت و غیره که در تواریخ مضبوط است. تمام این دوایر به نحوى وابسته به دستگاه خلافت و حکومت بوده است.
به هر حال دایره حسبه همان دایره امر به معروف و نهى از منکر بوده و رنگ و صبغه دینى داشته. محتسِبین و مخصوصاً آنان که در رأس دایره حسبه بوده مىبایست هم عالم و مطلع باشند و هم با ورع و تقوا و امانت، و یک نوع احترام دینى در میان مردم داشته باشند.
«محتسِب» ناظر و مراقب اعمال مردم بوده که مرتکب منکرات نشوند و مخصوصاً میخوارگى و میخواران را سخت تحت نظر قرار مىداده. لهذا شعرایى که به نام مىو محبوب تغزل مىکردهاند از جور محتسب زیاد نالیدهاند و کلمه «محتسب» را زیاد در اشعار خود به کار بردهاند. گاهى خدا را شکر مىکنند که محتسب نیست و یا محتسب از جهان رفت. شاید حافظ از همه بیشتر نام محتسب را در اشعار خود آورده است. از جمله مىگوید:
اى دل بشارتى دهمت محتسب نماند |
وز مىجهان پر است و بت مىگسارهم |
مىگویند نظر حافظ به امیر مبارزالدین است که مدتى براى جلب نظر مردم تظاهر به امر به معروف و نهى از منکر مىکرد و مانند یک «محتسب» رفتار مىکرد.
نام محتسب را حافظ به او داد. و چون کار او تظاهر بود نه حقیقت- لهذا در اواخر، خود همه چیز را روى میخوارگى گذاشت- مورد طعن و استهزاء حافظ و دیگران است.
... اصطلاح حسبه و احتساب در مورد امر به معروف و نهى از منکر یک اصطلاح مستحدثى است که از همان زمانهایى که دایره احتساب در حکومت اسلامى به وجود آمد این کلمه هم به معناى امر به معروف و نهى از منکر استعمال شد والّا در قرآن یا اخبار نبوى یا روایات ائمه اطهار علیهم السلام این کلمه در مورد امر به معروف و نهى از منکر استعمال نشده. نه در اخبار و روایات شیعه این کلمه به این معنى دیده مىشود و نه در اخبار و روایات اهل تسنن.
در دورههاى بعد که این کلمه در اجتماع اسلامى براى خود جا پیدا کرد تدریجاً در اصطلاح فقها و علما هم راه پیدا کرد و بعضى باب امر به معروف و نهى از منکر را «بابُ الحِسبَه» نامیدند
به هر حال همچو دایرهاى به نام امر به معروف و نهى از منکر در تاریخ اسلام به وجود آمده و دایره وسیعى بوده است. هرچند حسبه و احتساب از آن نظر که وابسته به دستگاه حکومت و خلافت بوده نمىتوانسته کاملًا اسلامى باشد، اما نظر به اینکه خواسته مردم در مورد اجراى احکام و مقررات اسلامى آن را به وجود آورده بود، نسبتاً دایره مفید و ثمربخشى بوده است و حتى کتابهاى بسیار خوب و نفیس در موضوع حسبه و وظایف محتسب نوشته شده است.
جرجى زیدان مىگوید دایره احتساب در قدیم همان کارى را مىکرده که امروز شهرداریها مىکنند. من عرض مىکنم البته بسیارى از کارهایى که امروز شهردارى مىکند در آن روز دایره احتساب انجام مىداده است. مثلًا در کتابهایى که راجع به وظیفه محتسب نوشته شده نوشتهاند که محتسب باید مراقب باشد که لبنیات فروش روى شیر و ماست را بپوشد که مگس و حشرات روى آنها ننشیند و کثیف و آلوده نشود، یا آن پارچهاى که قصاب یا لبنیاتى یا کبابى دم دستش دارد حداقل روزى یک بار با صابون شسته شود. لبنیاتى موظف است شبانه روزى یک بار ظرفى که شیر یا ماست خود را در آن ظرف مىریزد و مىفروشد بشوید. اگر حصار شهر خراب مىشد وظیفه دایره حسبه بود که آن را بسازد. اگر شهر از لحاظ آب در مضیقه قرار مىگرفت وظیفه دایره حسبه بود که آب کافى تهیه کند. و از این قبیل امور که معمولًا در زمان ما این کارها را شهرداریها انجام مىدهند.
ولى وظیفه دایره حسبه منحصر به این کارها نبود. بسیارى از کارها را که امروز وظیفه شهربانى شمرده مىشود آن روز محتسبین انجام مىدادند. مثلًا آنها بودند که با روزه خوارى و میخوارگى و تظاهر و تجاهر به فسق مبارزه مىکردند. بسیارى از کارها و وظایف آن روز محتسبین، امروز بکلى به زمین مانده است و هیچ کس انجام نمىدهد مثل نظارت بر مساجد و منابر که مثلًا واعظ حدیث دروغى نخواند، مردم را به بدعتى دعوت نکند، یا خودآرایى در منبر نکند و نخواهد از زنان دلربایى کند. این کارها چون وظیفه سازمان روحانیت است و مستقیماً ربطى به کارهاى حکومت و دولت ندارد بکلى متروک و زمین مانده است.
غرض این است که آن طورى که جرجى زیدان مىگوید که دایره احتساب همان کارهایى که شهرداریهاى امروز انجام مىدهند انجام مىداده درست نیست؛ دایره احتساب چون اساس و ریشهاش همان اصل مقدس امر به معروف و نهى از منکر بوده اختصاص به عملیات شهردارى نداشته است.
امر به معروف، خارج از دایره احتساب
نکتهاى که اینجا هست این است که در عین اینکه دایره احتساب یک دایره رسمى وابسته به خلافت و حکومت بوده و وظایف خود را انجام مىداده است نه این است که سایر مردم دیگر براى خود وظیفه و تکلیفى قائل نبودهاند. قبلًا عرض کردم و از کلام فقها نقل کردم که امر به معروف و نهى از منکر مراتبى دارد و تنها آنجا که پاى اعمال زور و حبس و زدن و حتى کشتن است از وظیفه عموم خارج است و وظیفه حاکم اسلامى است، و اما سایر مراتب از تذکر دادن و موعظه کردن و در موقعى اعراض و قطع رابطه کردن و امثال اینها وظیفه فرد فرد مسلمانان است و در قدیم هم هر فردى وظیفه حتمى خود مىدانسته که به اندازه قدرت و توانایى خود در اصلاحات امور مسلمین شرکت کند.
قداست و احترام احتساب
نکته دیگر اینکه دایره وسیع احتساب که امروز جانشین ندارد چون مبنا و پایه دینى و رنگ و صبغه مذهبى داشته و مردم وظیفه شرعى خود مىدانستهاند که آن را کمک کنند و تقویت نمایند قهراً در انتخاب افراد و اشخاص رعایت تقوا و ورع مىشده و مردم احترام دینى براى آنها قائل بودهاند.
سعه نظریات اصلاحى مسلمین در گذشته
نکته دیگر اینکه مطالعه تاریخ حسبه و احتساب معلوم مىکند که در سابق شعاع دید مسلمین امتداد بیشترى داشته و امر به معروف و نهى از منکر را محدود نکرده بودند به چهارتا مسئله عبادات، بلکه این اصل را عملًا ضامن همه اصلاحات اخلاقى و اجتماعى خود مىدانستهاند.
توصیه و تأکید اسلام
انسان وقتى که رجوع مىکند به توصیهها و بیانهایى که در آثار مقدس دینى راجع به امر به معروف و نهى از منکر رسیده و آنهمه فواید و آثارى که براى این اصل مقدس ذکر شده، مثلًا مىبیند در قرآن کریم مىفرماید:
وَالْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتونَ الزَّکوةَ وَ یُطیعونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ اولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ انَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (توبه /71)
مردان مؤمن و زنان مؤمنه دوستان یکدیگرند و بین آنها رابطه و صله مودّت و عواطف محبت آمیز حکمفرماست، امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، نماز را بپا مىدارند، زکات را ادا مىنمایند، خدا و پیغمبر را اطاعت مىکنند. اینها هستند که البته رحمت الهى شامل حالشان مىشود. خداوند غالب و حکیم است.
در این آیه کریمه قسمتهایى بهطور علت و معلول و سبب و مسبّب مترتب بر یکدیگر ذکر شده است: لازمه ایمان حقیقى و واقعى- نه ایمان تقلیدى و تلقینى- رابطه وِداد و علاقه به سرنوشت یکدیگر است. و لازمه این محبت و علاقه امر به معروف و نهى از منکر است. لازمه امر به معروف و نهى از منکر قیام بندگان است به وظیفه عبادت و خضوع نسبت به پروردگار یعنى نماز، و قیام به وظیفه کمک و دستگیرى از فقرا یعنى زکات، و بالاخره لازمه امر به معروف و نهى از منکر اطاعت خدا و رسول و زنده شدن همه دستورهاى دینى است. لازمه همه اینها این است که رحمتهاى بىپایان خداوندِ قادرِ غالب که کارهاى خود را بر سنت حکیمانه اجرا مىکند شامل حال مىگردد.
در حدیث است که امام باقر علیه السلام درباره امر به معروف و نهى از منکر مىفرماید:
بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْارْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْاعْداءِ وَ یَسْتَقیمُ الْامْرُ (فروع کافی،ج 5/ ص 56)
به وسیله این اصل سایر دستورها زنده مىشود، راهها امن مىگردد، کسبها حلال مىشود، مظالم به صاحبان اصلى برگردانده مىشود، زمین آباد مىگردد، از دشمنان انتقام گرفته مىشود، کارها رو به راه مىشود.
وقتى انسان از طرفى به این دستورها و راهنماییها رجوع مىکند و از طرفى هم مىبیند در یک دورههایى کم و بیش مسلمین عمل کرده و استفاده کردهاند، و از طرف دیگر وضع حاضر خودمان را مىبیند، بى نهایت دچار تأسف مىشود.
من نمىگویم که آنچه در گذشته به نام دایره حسبه بوده یک چیز بىعیب و نقصى بوده و منظور شارع اسلام را کاملًا تأمین مىکرده؛ من گذشته را با امروز مقایسه مىکنم و مىبینم که چقدر ما عقب رفتهایم.
امروز گذشته از اینکه چنین قدرتى به هیچ شکلى براى امر به معروف و نهى از منکر وجود ندارد، اساساً آنچه بیشتر جاى تأسف است این است که این فکرها بکلى از دِماغ مسلمین خارج شده، آن چیزهایى را که آن روز جزء وظیفه حسبه مىدانستهاند و به نام حسبه و امر به معروف و نهى از منکر امور اجتماعى خود را اصلاح مىکردند اساساً جزء امور دینى شمرده نمىشود و اگر احیاناً کسى به فکر امر به معروف ونهى از منکر بیفتد فکر نمىکند که آن اصلاحات هم جزء این وظیفه و تکلیف است، یعنى معروف و منکر آن معناى وسیع خود را از دست داده و محدود شدهاند به یک سلسله مسائل عبادى که بدبختانه آن هم عملى نمىشود.
اگر در منطق اسلام امر به معروف و نهى از منکر آن اندازه توسعه نمىداشت به ما نمىگفتند که: بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْارْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْاعْداءِ وَ یَسْتَقیمُ الْامْرُ، زیرا این فکر کوچک و محدود که فعلًا در مغز ماها به نام امر به معروف و نهى از منکر وجود دارد هر اندازه هم که لباس عمل بپوشد ممکن نیست اینهمه آثار نیک به بار آورد.
(ادامه دارد...)