سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا قیامتیه!!

 

با هم قرار گذاشته بودیم هر کسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره .

شهید که شد خوابشو دیدم.داشت می رفت .

 با قسم حضرت زهرا (سلام الله علیها)نگهش داشتم .

 با گریه گفتم :" مگه قرار نبود هرکسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره؟"

بالآخره حرف زد.

 گفت:" مهدی اینجا قیامتیه!خیلی خبرهاست.جمعمون جمعه.ولی ظرفیت شما پایینه.هرچی بگم متوجه نمیشید."

 گفتم :" به اندازه ظرفیت کوچیک من بگو."

فکر کرد و گفت:" همین دیگه،امام حسین وسط میشینه ما هم حلقه می زنیم دورش،برای آقا خاطره میگیم."

بهش گفتم:" چی کار کنم تا آقا من رو هم ببره."

نگاهم کرد و گفت :" مهدی! همه چیز دست امام حسینه! همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت.آقا نگاه می کنه هر کسی روکه  بخواد یه امضای سبز میزنه مبرندش.برید دامن حضرت رو بگیرید."

راوی : مداح اهل بیت حاج مهدی سلحشور

به نقل از کتاب خط عاشقی اثر حاج حسین کاجی

انتشارات

ناظرین

 


اول زیارت عاشورا!

 

سفارشش نماز اول وقت بود. بعد از نماز هم کار همیشگی اش خواندن زیارت عاشورا. حتی اگه مهمونی بود یا کار داشت یا موقع غذا بود ، تا زیارت عاشورا نمی خواند نمی اومد. شب عاشورا یا توی مراسم دعا گریه هاش دیدنی بود. طوری گریه می کرد که همه بدنش می لرزید. توی عزای امام حسین (علیه السلام) سیاه می پوشیدو صف اول سینه می زد . خیلیا عاشق عزاداریش بودند. وقت نوحه خونی و عزاداری کارشون شده بود نشستن کنار حاجی ؛ بلکه از حالتهای معنویش تآثیر بگیرند.

صحبت از حاج ید الله کلهره.قائم مقام لشکر 10 سید الشهداء(علیه السلام).

ایشالله  روحش با ابی عبدالله محشور باشه.برای شادی روح بلندش ؛اللهم صلّ علی محمد و آل محمد

به نقل از کتاب خط عاشقی،اثر حاج حسین کاجی،انتشارات ناظرین

 


پس کی نماز می خونی؟

پس کی نماز می خونی؟
با قایق گشت میزدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین میزدن به ما.
سریک آب  راه ،قایق حسین پیچید روبرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید چه خبر؟
- آره حسین آقا! چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچه ها باشیم.عصر که میشه می پریم پایین صبحونه و نهار وشام رو یه جا می خوریم.
پرسید" پس کی نماز می خونی؟"
گفتم"همون عصری"
گفت" بیخود"! بعد هم وادارمون کرد پیاده شیم.همون جا لب آب ایستادیم نماز خوندیم.
(یادگاران ؛ کتاب شهید حاج حسین خرازی)
صلوات


سرلشگر پابرهنه

 

یارب الحسین


از ساختمون عملیات که اومدیم بیرون راننده منتظر ما بود اما عباس بهش گفت :" ما پیاده میایم . شما بقیه بچه ها رو برسون" دنبالش راه افتادم. جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزادار شنیده می شد. عباس گفت :" بریم طرف دسته عزادار"

به خودم اومدم که دیدم عباس کنارم نیست.پشت سر من نشسته بود روی زمین. داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاش رو به هم گره زد و آویزیونشون کرد به گردنش. شد حرّ امام حسین(علیه السلام).رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن . جمعیت هم سینه  زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو این طور ندیده بودم عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل ، بدون اینکه کسی بشناسدش...

صحبت از شهید عبای باباییه.فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران.

ایشالله با ابی عبدلله محشور باشن.برای شادی روح بزرگش اللهم صلّ علی محمد و آل محمد

برگرفته از کتاب خط عاشقی/اثر حاج حسین کاجی/انتشارات ناظرین