سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

تقابل انقلابی گری و اعتدال مندی

بسم من هو هادی العباد


باید برای حفظ انقلاب که ثمره ی مجاهدت های طاقت فرسا، شکنجه ها، مصیبت دیدن ها و هجران کشیدن های  زنها و مردان بی شماری بوده فکر ی کرد. گمان نکنید که منظور من از این زنان و مردان صرفا افرادی هستند که در فاصله ی سالهای 55 تا 57 که اوج فعالیتهای انقلابیون بوده ، مشغول مبارزه بودند و یا افرادی که از سال 42 و شروع نهضت ، دست به جهاد زدند.

نه! این انقلاب را باید ثمره ی مجاهدتهای همه ی عباد صالح خدا از آدم ابوالبشر تا همه ی انبیای الهی تا همه ی اوصیا و اولیا و همه ی مجاهدان راه حق و حقیقت در طول تاریخ حیات بشری دانست. آرزوی همه ی آنان ایجاد حکومتی به نام الله بوده که مردم پایه ی اصلی آن باشند و خودشان با میل و رغبت خودشان بخواهند احکام و دستورات الهی در جامعه ی انسانی حاکم باشد و دست هر گونه ظلم و جور و طاغوتی از سرشان کوتاه شود. خواندن سرگذشت های انسانهای بزرگ و مجاهدان الهی و حتی انسانهای آزادیخواهی که صرفاً به دنبال آزادی از زیر بار ستم جباران روزگار بوده اند و با تلاش و فداکاری خودشان قدمی برای پیشرفت فکر و اندیشه ی بشری برداشته اند حتماً این احساس را به انسان می دهد که بار سنگینی بر گرده ی اوست . و باید این انقلاب را مرهون و مدیون چنان بزرگانی دانست. خصوصاً کسانی که در این دو صده ی اخیر در ایران خودمان تلاشهای آزادیخواهانه ی فراموش ناشدنی داشته اند. از میرزا کوچک خان جنگلی گرفته تا مبارزان و مجاهدان نهضت مشروطه تا ستارخان و باقرخان تا شیخ فضل الله نوری و بسیاری از کسانی که هر چند نام و نشانشان را نمی دانیم ولی نمی توانیم از حقی که بر گردنمان دارند چشم پوشی کنیم.

نتیجه تصویری برای در بهار ازادی جای شهدا خالی

 

لذا باید گفت که حفظ این انقلاب و این حکومت واجب است بلکه  بنا به گفته ی آن عالم و فقیه اسلام شناس وآن مرد بزرگ قرن 14، یعنی حضرت روح الله ( رحمت الله علیه) از اوجب واجبات است.

 

اما اینکه چگونه می توان آنرا حفظ کرد نیاز به تأمل و فکر دارد. باید اول بررسی کرد که چه عواملی می توانند این انقلاب را به خطر بیندازند و کدامیک مهلک تر هستند.

اگر به همان حرکتهایی که در طول تاریخ بشریت و برای نجات انسان و جامعه ی انسانی از زیر بار ظلم و ستم طاغوتیان انجام شده نگاهی بیندازیم و علت شکست های آنها را بررسی کنیم قطعا می توانیم به راهکارهای خوبی دست پیداکنیم.

 

از جمله ی مهمترین عواملی که باعث شکست انقلابها و حرکتهای مردمی و جنبشهای آزادی بخش بوده، گرفتار شدن سران آن جنبش ها به فریب ها و مکرهای کسانی است که از برخورد رودر روی با انقلابیون مأیوس شده اند و به دنبال راه نفوذی هستند برای رخنه در میان انقلابیون تا از درون آنها را از ادامه ی مسیرشان منحرف کنند. چرا که انسانهای انقلابی برای فریب خوردنشان همچون مردمان عادی و ساده فریب نمی خورند بلکه برای فریفتن آنها حیله ها و مکرهای دیگری لازم است از جنس تفکرات خودشان. یعنی به نحوی باید باشد که حیله و مکر بودنش برایشان روشن نباشد.

 

یکی از این فریب ها که اتفاقاً همسوی با هواهای نفسانی بشری هم هست بد جلوه دادن روحیه ی انقلابی است. یعنی به انسان تلقین بشود که این روحیه تندروی ها و خطاهایی دارد پس تا جایی قابل تحمل است که قدرت ظالمی را سرکوب کند ولی بیش از آن ، خودش دردسر آفرین است. و رنگ و لعاب اعتدال را هم که نشانش بدهند دیگر جایی برای تردید برای انقلابیون باقی نمی گذارد! و چون از قضا این نوع استدلال همسوی با راحت طلبی است که خواسته ای نفسانی است خیلی راحت هم پذیرفته می شود. برای همین بعد از مدتی انسان انقلابی دیروز، در خودش احساس می کند که انقلابی بودن تاریخش گذشته لذا اگر تا دیروز روحیه ای قابل تحسین بود از امروز دیگر شماتت آور است.

با وسوسه ی این خناسان ، کار به جایی می رسد که یک فرد دو آتیشه ی انقلابی دیروز، به حداقل های آرمانی خودش اکتفا می کند. البته باید دانست که این فقط وسوسه ی شیاطین جنّی نیست که قسم خورده اند برای دشمنی کردن با بنی آدم بلکه گاهاً در لباس دوست ظاهر می شود ای بسا اقوام و دوستان و آشنایان باعث شوند که یک انسان انقلابی به این جمع بندی برسد که دیگر فعالیت انقلابی بس است و باید دیگر به زندگی خودش هم برسد و خانواده و اهل و عیال او هم حقی دارند !!! مبادا با این کارها کاری کنند که بچه های خودشان از دین و انقلاب زده شوند! اگر تا دیروز فعالیت انقلابی داشتی برای سرنگون مردن یک نظام شاهنشاهی بود ولی امروز که نظام اسلامی تشکیل شده دیگر آنهمه تحرک و فعالیت نیاز نیست ضمن اینکه ممکن است خرابی به بار بیاورد، ممکن است  کاری کنی که در پازل دشمن حرکت کنی و ناخواسته در میدانی بازی کنی که دشمن برایت طراحی کرده است! پس سعی کن هوشمندانه تر اقدام کنی و بیشتر اقداماتت را بسنجی  پس مراقب باش تا از مسیر اعتدال خارج نشوی !!!

نتیجه تصویری برای انقلابی رهبری

گویا حرکتهای انقلابی همگی نسنجیده و بی حساب بوده و افراط و تفریط داشته است. گویا انقلابی گری متضاد با اعتدال و میانه روی است! گویا یا باید انقلابی باشی و یا باید اهل فکر ومنطق و اعتدال باشی و جمع اینها همچون جمع دو امر متقابل است که در زمان واحد و در شی واحد و از جهت واحد  اجتماعشان محال است!!!

اما بررسی حرکتهای انقلابیون خصوصاً آنها که مطیع امر علمای اسلامی با بصیرت بوده اند بریّ از این خدشه ها و اتّهامات است. آنها که زندگانی و سخنان امام را از سال 42 تا سال 68 مرور می کنند به خوبی می دانند که امام سال 68 همان امام انقلابی سال 42 بود!!! با همان درایت و تدبیر و با همان صلابت و اقتدار و استواری بر سر آرمانها! حتی ذره ای عقب نشینی نکرد. با اینکه بیش از 80 سال از عمر مبارکش هم می گذشت ولی همچون جوانان تازه نفس می اندیشید وحرف می زد و این یقینا همان عامل شیفتگی خیل جوانان به او بوده است.

 از دیگر فریب های خناسان برای انقلابیون این بوده و هست که انقلابیون را  به دام دنیا و محبت دنیا گرفتار کنند  وآنها را فریفته ی به ظواهر دنیا کنند تا جائیکه انقلابیون آرمانها و اصول انقلابی شان را به باد فراموشی بسپارند. .

راز اینکه امامِ قبل از انقلاب با امامِ بعد از انقلاب، تفاوتی از حیث فکر و عمل نداشت این بود که هم مبانی فکری اش درست و محکم بود و هم به آنها اعتقاد داشت و هم دائماً مراقب هوای نفس خودش بود تا مبادا فریب دنیا را بخورد! اجازه نداد نرده های حیاط خانه اش را دیوارهای حسینیه اش را رنگ بزنند تا مبادا ذره ای مهر دنیا در دلش رخنه کند. ساده زیستی و بی اعتنایی به دنیا را انتخاب کرد ، کوخ نشینی را بر کاخ نشینی ترجیح داد و خوب می دانست که کاخ نشینی خوی و خصلت خودش را دارد و نهایتش نادیده گرفتن حقوق مردم مستضعف و مظلوم و بزرگ پنداری مستکبرین و جباران عالم است.

نتیجه تصویری برای امام خمینی و خانه ی جماران

امام خوب می دانست که همه ی قدرت در دست خداست و خدا با دنیا جمع نمی شود. در دلی که خدا رفت دنیا نیست و در دلی که مهر و محبت دنیا رفت ، دیگر خدایی نیست.

و انسانی که با خدا بود هیچ قدرتی نمی تواند او را بترساند و یا تطمیعش کند . همه چیز را در با خدا بودن می بیند و همه ی فکر و همّتش صرف خدمت به عیال خدا که همان عباد الله هستند می شود.

باید چونان خمینی بود و چونان خمینی اندیشید و جونان خمینی از دنیا فقط به قدر کفاف برداشت تا بتوان همچنان انقلابی ماند و از انقلاب محافظت کرد. امروز محافظت از انقلاب ، همچون سالهای پیش از انقلاب فقط با داشتن روحیه ی انقلابی میسر است. قدم اول دل بریدن از دنیاست ( لا اله) و قدم دوم دلدادگی به خدا و برنامه ی جامعه ساز و انسان ساز اوست( الا الله).

 


خلاف قانونی به نام منشور حقوق شهروندی!!

آیت الله یزدی در بخش پایانی دیدار خود با رئیس جدید سازمان بسیج مستضعفین، به منشور حقوق شهروندی که از سوی ریاست‌جمهوری منتشر شد، اشاره کرد و افزود:

من تک‌تک 120 بند تنظیم شده در این منشور را خواندم اما متأسفانه یک کلمه از اصل 4 قانون اساسی، سخنی به میان نیامده است .

رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با توضیح اصل 4 که در آن آمده است «تمام قوانین کشور بایستی برابر مقادیر اسلامی باشد» و با تأکید بر غیرقابل تغییر بودن این اصل، تصریح کرد: در جلسه شورای نگهبان نیز تأکید کردم که اگر این منشور، لایحه است باید به مجلس برود و آنگاه در شورای نگهبان بررسی شود و اگر مصوبه دولت است، باید طبق قانون به رئیس مجلس بدهند تا بررسی شود که مفاد آن بر خلاف قانون اساسی نباشد. 

آیت‌الله یزدی متذکر شد: برای اولین‌بار است که در انقلاب اسلامی چنین منشوری در کشور به طور مستقیم به مردم ابلاغ می‌شود و متأسفانه قید و بندها را برداشته و به قانون اساسی توجه نکرده‌اند.

آیت‌الله یزدی تأکید کرد: منشور شهروندی نه طرح بوده و نه لایحه، بلکه تبلیغات انتخاباتی است و از نظر قانون خلاف بود.

وی اضافه کرد: هیچگاه قانون اساسی نمی‌گوید که فتنه‌انگیزان و اهانت‌کنندگان به اصل مقدسات و اسلام آزادند تا هر چه بخواهند به اسم آزادی بگویند

http://www.rajanews.com/news/262439


نا گفته های پنهان از منشور حقوق شهروندی!

نتیجه تصویری برای منشور حقوق شهروندی روحانی

در نوشته ای طنز آمیز به مواردی از منشور حقوق شهروندی دولت یازدهم اشاره شده که به دوستان توصیه می کنم حتما آنرا بخوانند.

 

ای رئیس جمهور عزیزتر از جان! اینجانب از عمق جان معتقدم که زین پس با منشور حسن دیگر منشور کوروش هیچ محلی از اعراب نخواهد داشت. مطمئن باشید روز کوروش در پاسارگاد جایش را به روز حسن در سرخه خواهد داد و این شهر در این روز مورد اقبال میلیون ها توریست قرار خواهد گرفت و به قول حافظ زیارتگه رندان جهان خواهد شد. در پایان بیت شعری را خطاب به کوروش تقدیم می دارم تا با وجود شما و منشورتان برود و آسوده بخوابد: 

 

گر اسب عرب داری، بوئینگ خفن داریم

منشور تو مالی نیست، منشور حسن داریم

http://www.rajanews.com/news/262300/


صادق زیبا کلام را از زبان خودش بشناسید!

نتیجه تصویری برای زیبا کلام

به گزارش سرویس گوناگون جام نیـوز، صادق زیباکلام در گفتگو حسین دهباشی برای مجموعه تاریخ شفاهی می‌گوید: یک چیزی وجود دارد که چرا من را نمی‌گیرند؟ عملی این هستش که برای چه او را بگیریم؟ ما می‌توانیم به صادق زیباکلام تلفن بزنیم و بگوییم لال شو! دیگر صادق زیباکلام یک کلام حرف نمی‌زند! ما می‌توانیم یک تلفن به صادق زیباکلام بزنیم و بگوییم صادق زیباکلام از فردا نه در شهر، نه در اعتماد، نه در آرمان، نه با فرارو، اصلا مصاحبه نمی‌کنی، مطلب هم به آنها نمی‌دهی، سخنرانی هم هر کجا دعوتت کردند نمی‌روی! آنها می‌دانند که این را از من بخواهند سمعا و طاعتا! من اطاعت می‌کنم. دیگر چرا برویم او را بگیریم؟! بعد از 22 خرداد 88 به من تلفن زدند و گفتند شما دیگر با بی‌بی‌سی صحبت نکن. گفتند شما بارادیو فردا صحبت نکن. گفتم چشم! خب وقتی این را به او بگوییم که نکن، نمی‌کند، چه مرضی است که برویم او را بگیریم که احمد شهید هم بگوید این‌طوری شد.

*‌این ایراد را می‌گیرند که آقا تخصص شما چیست؟ شما چرا در این حوزه دخالت کردی؟ شما چرا در آن حوزه دخالت کردی؟ شما راجع ‌به عروسی صحبت کردی، راجع‌ به عیدنوروز صحبت کردی، راجع‌ به فوتبال صحبت کردی، راجع‌ به تیر چراغ برق صحبت کردی! معمولا کسانی که این ایراد را می‌گیرند، خوششان از آن حرف نیامده! معمولا از تیر چراغ برق ایراد گرفتم و آدم‌ها گفتند که آقا تیر چراغ برق؟ شما درباره تیر چراغ برق هم دخالت می‌کنید؟

این سؤال مطرح می‌شود که چرا این‌قدر راجع‌ به مسائل اظهارنظر می‌کنی؟ برای اینکه می‌آیند و از من می‌پرسند. به خدا، به پیر به پیغمبر من نمی‌خواهم راجع‌ به مسائل اظهارنظر کنم، ولی خب می‌آیند و می‌پرسند که آقا شما راجع‌ به تیر چراغ برق چه فکر می‌کنی؟ مشکل از اینجا شروع می‌شود که من هر نظری که راجع‌ به تیر چراغ برق دارم، همان را صادقانه می‌گویم! نظری نمی‌دهم که فردی که دارد با من صحبت می‌کند خوشش بیاید، خب نظرم بوده است دیگر، حالا بدتان می‌آید، بدتان بیاید.

*‌من با تک‌تک یاخته‌های بدنم لیبرال هستم؛ یعنی تک‌تک یاخته‌ها، سلول‌ها، کروموزوم‌ها، ژن‌های بدن من لیبرال هستند، چون من محصول آن هفت سال دومی بود که به انگلستان رفتم و درس خواندم، آن من را لیبرال کرد! اتفاق بدی که افتاد، این بود که در آن هفت سال من متوجه شدم خیلی از تفکرات من، خیلی از تفکرات سیاسی من، راجع‌ به انگلستان، راجع‌ به آمریکا، راجع‌ به نظام سلطه، راجع ‌به جنگ ویتنام، راجع ‌به مشروطه، راجع ‌به رضاشاه، خیلی‌هاشان غلط بوده است! و هیچ مبنایی ندارد.

* می‌توانم بفهمم چرا شک داشتند و به آنها حق می‌دهم. تنها کسی که در مسئله کردستان از ابتدا تا انتها به من شک نداشت و الآن زیر خاک خوابیده است، مرحوم شهید چمران بود. تنها کسی که تمام‌قد جلوی خلخالی ایستاد و از من دفاع کرد، مرحوم چمران بود؛ چون او می‌دانست من دارم چه‌کار می‌کنم؛ بنابراین اگر به او می‌گفتید: زیباکلام دزد، هیز و جاسوس است! اصلا به شما می‌خندید؛ می‌گفت: این اصلا به کار نظامی وارد نیست! کار نظامی را من مصطفی چمران، دارم می‌کنم.

*‌وقتی در تاکسی و اتوبوس سوار می‌شوم، یکی از چیزهایی آدم‌ها، می‌گویند، می‌دانید چیست؟ می‌گویند: دکتر اگر آقای هاشمی را دیدید، بگویید ما را حلال کند، ما خیلی به ایشان بد می‌گفتیم! ما خیلی به ایشان فحش می‌دادیم! ما او را عامل خیلی چیزها می‌دانستیم! و زمانی‌که شما از او دفاع می‌کردید، ما می‌گفتیم خاک بر سر تو روشنفکر بکنن که آمدی از اکبر هاشمی‌رفسنجانی داری دفاع می‌کنی! هم از تو حلالیت می‌طلبیم هم اگر آقای هاشمی را دیدی بگو ما را حلال بکنن، ما خیلی بد ایشان را گفتیم.

*‌ آقای هاشمی‌رفسنجانی مانند خیلی از آقایان دیگه بزرگ‌ترین سد راه توسعه سیاسی در ایران و بعد از انقلاب بودند. یکی از بیشترین، عمده‌ترین و گزنده‌ترین انتقادات منِ صادق زیباکلام به هاشمی‌رفسنجانی بود که در جنگ بزرگ‌ترین خدمت را به ایران کرد.

*‌ آقای هاشمی‌رفسنجانی می‌دانید که اگر در سال‌های 58 و 59 در نماز جمعه مرگ بر بازرگان گفتند، قدرت شما خیلی زیاد بود؛ آقای هاشمی، شما در نماز جمعه «ژ.سه» را گرفته بودی و ایستاده بودی داشتی نماز جمعه می‌خواندی و جمعیت گفتند: مرگ بر بازرگان! پیر خرفت ایران!

شما خیلی ملایم گفتی حالا مرگ بر بازرگان نگوییم، ایشان خیلی مستحق این شعار نیستند! ولی باید خیلی محکم‌تر می‌ایستادی! چون اگر هیچ‌کس نمی‌دانست در آن نماز جمعه، اکبر هاشمی‌رفسنجانی می‌دانست مهندس مهدی بازرگان حافظ قرآن است، مهندس مهدی بازرگان شریف، پاک، متدین و وطن‌پرست است؛ ‌آنها نمی‌دانستند؛ آنهایی که مرگ بر بازرگان می‌گفتند، نمی‌دانستند؛ ولی اکبر هاشمی‌رفسنجانی می‌دانست و شما سکوت کردید آقای هاشمی!

*‌ شما اگر سال 65 به آقای هاشمی‌رفسنجانی می‌گفتی آزادی بیان، می‌گفتی انتخابات آزاد، می‌گفتی حاکمیت قانون، آقای هاشمی‌رفسنجانی یک نگاه به دفترش می‌کرد که بیایید ببریدش دیگر!

این دیگر کیست آورد‌ه‌اید. اگر امروز به آقای هاشمی‌رفسنجانی این چیزها را بگویید، حداقلش این است که دیگر به رئیس دفترش نگاه نمی‌کند که بیایید این را ببرید!

می‌دانید چرا؟ چون پسرش باید 10 سال به زندان می‌افتاد! دخترش باید به زندان می‌افتاد! خودش باید رد صلاحیت می‌شد! حسین مرعشی‌اش باید می‌افتاد زندان! غلامحسین کرباسچی‌اش باید می‌افتاد زندان! تا بفهمد که حاکمیت قانون یعنی‌چه!

*‌شما اگر سال 1360 به ابراهیم اصغرزاده می‌گفتی آزادی، دموکراسی، حقوق‌ بشر، همین ابراهیم اصغرزاده خودمان، به تو می‌خندید! شما اگر به مصطفی تاج‌زاده می‌گفتی حقوق ‌بشر، به تو می‌خندید! این مصطفی تاج‌زاده‌ایِ شهریور 95، همان مصطفی تاج‌زاده‌ است؟ بهزاد نبوی همان است؟ موسوی‌خوئینی‌ها همان است؟ اولین وجه مشترک آقای هاشمی‌رفسنجانی، بهزاد نبوی، مصطفی تاج‌زاده، سعید حجاریان، ابراهیم اصغرزاده، موسوی‌خوئینی‌ها، موسوی‌لاری، همه آنها، خودِ آقای سیدمحمد خاتمی این است که از رادیکالیسم فاصله گرفته‌اند.

*‌می‌گویند تو از خود آنهایی، تو یک جور رسالت داری که مردم را هم همچنان به نظام امیدوار نگه داری؛ بیایی به مردم بگویی در انتخابات شرکت بکنید! یک‌سری هم که می‌گویند شما حامی داری! آقای هاشمی‌رفسنجانی حامی توست! هاشمی اگر می‌توانست حامی کسی باشد، حامی مهدی می‌شد! حامی فائزه می‌شد.

می‌گویند دختر شما عروس آقای دکتر احمد توکلی است و خب بالاخره مناسبات خانوادگی و این‌ چیزها، دستتان همه در یک کاسه است، به ریش همه ما می‌خندید!

*‌ نظام‌هایی که امنیتی کار می‌کنند، وقتی چند نفر می‌شوند، نگران‌ آنها می‌شوند؛ ولی نظام جمهوری اسلامی ایران می‌بیند صادق زیباکلام، صادق زیباکلام است! من نه دعای کمیل می‌روم! نه خانه فامیل می‌روم! نه با دوستان می‌روم! به خیلی از جاها که من را دعوت می‌کنند، هم می‌گویم باشه چشم می‌آیم؛ ولی نمی‌روم! فرق من با تاج‌زاده این است.

*‌ یک چیزی وجود دارد که چرا من را نمی‌گیرند؟ عملی این هستش که برای چه او را بگیریم؟ ما می‌توانیم به صادق زیباکلام تلفن بزنیم و بگوییم لال شو! دیگر صادق زیباکلام یک کلام حرف نمی‌زند! ما می‌توانیم یک تلفن به صادق زیباکلام بزنیم و بگوییم صادق زیباکلام از فردا نه در شهر، نه در اعتماد، نه در آرمان، نه با فرارو، اصلا مصاحبه نمی‌کنی، مطلب هم به آنها نمی‌دهی، سخنرانی هم هر کجا دعوتت کردند نمی‌روی! آنها می‌دانند که این را از من بخواهند سمعا و طاعتا! من اطاعت می‌کنم. دیگر چرا برویم او را بگیریم؟! بعد از 22 خرداد 88 به من تلفن زدند و گفتند شما دیگر با بی‌بی‌سی صحبت نکن. گفتند شما بارادیو فردا صحبت نکن. گفتم چشم! خب وقتی این را به او بگوییم که نکن، نمی‌کند، چه مرضی است که برویم او را بگیریم که احمد شهید هم بگوید این‌طوری شد.

*‌ما می‌بایستی در انتخابات هفتم اسفند شرکت می‌کردیم، شما فکر می‌کنید من نمی‌دانستم که اگر اینها بروند در مجلس چه کار می‌کنند؟ شما فکر می‌کنید مثلا من درباره الیاس حضرتی چه تصوری داشتم؟ الیاس حضرتی به اندازه موهای من مقالات من را انداخته در سطل خاکروبه و نگذاشته در اعتماد چاپ بشود! شما فکر می‌کنید خیلی از این آقایان و خانم‌ها را نمی‌شناختم؟ ولی می‌دانید چرا گفتم باید بروید به آنها رأی بدهید و همچنان می‌گویم باید می‌رفتید به آنها رأی می‌دادید؟

که کوچک‌زاده نرود مجلس، رسایی نرود مجلس، آقاتهرانی نرود مجلس، روح‌الله حسینیان نرود مجلس! آره، آره. همه مبارزه این نیست که چیزی را ما به دست بیاوریم! مبارزه بعضی وقت‌ها این است که بعضی چیزها را از دست ندهیم؛ یعنی مجلس نشود پاتوق جبهه پایداری و طرفداران احمدی‌نژاد.

 


مرجع خبر: جام نیوز

 


پیشفرضهای ساده انگارانه اظهارات روحانی( در خصوص آموزش زبان خارجی

بسم الله الرحمن الرحیم
  نویسنده: آقای عبدالله عبدالهی
http://www.rajanews.com/news/241065
  
 آقای روحانی در سخنرانی امروز  خود به مناسبت روز معلم درباره موضوع آموزش زبان در مدارس کشور گفته‌اند "اینکه کدام زبان و چه تعداد زبان خارجی بیاموزیم هم به امکانات ما و هم به تعداد معلمین آشنای ما به زبان‌های خارجی ارتباط دارد و البته هم به خواست مردم مرتبط است. مردم خودشان باید بخواهند و دانش‌آموز هم باید خودش بخواهد و باید بتواند انتخاب کند چند زبان می‌خواهد بیاموزد."
 
 
جناب رئیس‌جمهور افزوده است که "وقتی در یک مدرسه‌ای 98 درصد دانش آموزان یک زبان را انتخاب کردند و 2 درصد دیگر زبان دیگری را برگزیدند ما که نمی‌توانیم برای آن 2 درصد معلم دیگری را به کار بگیریم."
 
 
این اظهارات فارغ از اینکه از کدام منشأ روانشناسی معرفتی برمی‌خیزد، حاوی «پیش‌فرض‌ها»ی بخصوصی است که مختصراً به آنها اشاره می‌شود. درباره اینکه آقای روحانی با علم یا بدون علم به این پیش‌فرض چنین سخنانی را ایراد کرده‌اند نمی‌توان به سادگی قضاوت کرد، اما در هر دو سوی این قضاوت، ایشان زیر سوال است.
 
 
1- نخستین پیش‌فرض اظهارات جناب روحانی آن است که حکومت فارغ از نیازها و حقوق یک ملت، "خواست" آنان را باید در مرکز تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌های خود قرار دهد. این یک پیش‌فرض پوپولیستی و عوام‌فریبانه است و حتی قائلان  به حکومت‌های سکولار و لیبرال نیز درباره اینکه تنها معیار یک حکومت در تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها باید صرفاً "خواست" مردم باشد تردیدهای جدی دارند. 
 
 
اساساً یکی از مرزهای جدی مردمسالاری دینی و پوپولیسم در مسائلی از این دست ظهور می‌کند. مردمسالاری دینی در عین توجه به خواست و مطالبات مردم، مفتون آنها نیست و بر نیازهای برتر و سعادت مردم تمرکز بیشتری دارد.
 
 
2- پیش فرض دوم آن است که گویا جناب روحانی تمایل 98 درصد دانش آموزان به زبان انگلیسی در شرایط فعلی(اگر این خبر ایشان درست باشد) را یک "خواست فطری" و مادرزادی در نظر می‌‌گیرند. به این معنا که هر نوزادی که از شکم مادر متولد می‌شود با خود کشش و تمایلی به یادگیری زبان انگلیسی به همراه دارد. در این پیش‌فرض، به وجوه "تاریخی" این قبیل خواست‌ها و تمایلات و مدیریتی که توسط امر قدرت و سیاست درباره خواسته‌ها و مطالبات توده‌ اتفاق می‌افتد توجهی نشده است. 
 
 
3- سومین پیش فرض سخنان آقای روحانی آن است که "زبان" را یک امر Instrumental و یک ابزار محض برای انتقال معنا فرض کرده و متعاقب آن معتقد می‌شود که یادگیری زبان صرفاً یک ابزار بیشتر برای کسب علم بالاتر در اختیار ملت قرار می‌دهد.
 
 
ایشان توجه نفرموده‌اند که زبان همه علوم، انگلیسی نیست و در علم حقوق، زبان فرانسه، در فلسفه و حتی مهندسی صنایع، زبان آلمانی کارآمدتر از انگلیسی است و قس علیهذا. البته موجب تعجب است که ایشان بعنوان یک حقوقدان، از برتری زبان فرانسه در علم حقوق هم غفلت دارند.
 
 
اما امر عجیب‌تر، سادگی و ناپختگی مفروضات ایشان راجع به زبان است. بیش از 100 سال است که «زبان» به یکی از موضوعات محوری فلسفه تبدیل شده و نگاه "ابزار انگارانه" به زبان به طور جد مورد نقد قرار گرفته. اهمیت موضوع زبان به حدی است که برخی فلاسفه نه تنها معتقدند زبان صرفاً ابزار انتقال معنا نیست، بلکه اعتقاد دارند زبان در "ساخت" یک معنا مشارکت کاملاً جدی دارد. ارنست کاسیرر تاثیر متقابل زبان و اندیشه را نشان می‌دهد و ماکس مولر سایه تاریک زبان بر اندیشه را رفع نشدنی میداند. ویتگنشتاین فیلسوف معروف جمله معروفی درباره زبان دارد و مرز جهان هر فرد را مرز زبان او می‌داند. هایدگر نیز زبان را "خانه‌ وجود" می‌خواند، و مباحث گسترده و پیچیده‌ای درباره زبان و ماهیت هرمنوتیکی آن توسط وی و شاگردش گادامر مورد طرح و بحث قرار گرفته است.
 
 
البته توقع این نیست که جناب آقای روحانی با مشغله‌های سنگین خود برای توجیه برجام فرصتی برای مطالعه و تحقیق درباره اهمیت زبان داشته باشند، با این حال از شخصیتی در جایگاه رئیس‌جمهوری یک کشور انتظار می‌رود با توجه به اهمیت این منصب، حداقل از مشاوران و صاحب‌نظران بهتری مشورت بگیرند تا چنین پیش‌فرض‌های ساده‌انگارانه‌ای تحقیر موقعیت ریاست‌جمهوری را به دنبال نداشته باشد.
 آقای روحانی در سخنرانی امروز  خود به مناسبت روز معلم درباره موضوع آموزش زبان در مدارس کشور گفته‌اند "اینکه کدام زبان و چه تعداد زبان خارجی بیاموزیم هم به امکانات ما و هم به تعداد معلمین آشنای ما به زبان‌های خارجی ارتباط دارد و البته هم به خواست مردم مرتبط است. مردم خودشان باید بخواهند و دانش‌آموز هم باید خودش بخواهد و باید بتواند انتخاب کند چند زبان می‌خواهد بیاموزد."
 
 
جناب رئیس‌جمهور افزوده است که "وقتی در یک مدرسه‌ای 98 درصد دانش آموزان یک زبان را انتخاب کردند و 2 درصد دیگر زبان دیگری را برگزیدند ما که نمی‌توانیم برای آن 2 درصد معلم دیگری را به کار بگیریم."
 
 
این اظهارات فارغ از اینکه از کدام منشأ روانشناسی معرفتی برمی‌خیزد، حاوی «پیش‌فرض‌ها»ی بخصوصی است که مختصراً به آنها اشاره می‌شود. درباره اینکه آقای روحانی با علم یا بدون علم به این پیش‌فرض چنین سخنانی را ایراد کرده‌اند نمی‌توان به سادگی قضاوت کرد، اما در هر دو سوی این قضاوت، ایشان زیر سوال است.
 
 
1- نخستین پیش‌فرض اظهارات جناب روحانی آن است که حکومت فارغ از نیازها و حقوق یک ملت، "خواست" آنان را باید در مرکز تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌های خود قرار دهد. این یک پیش‌فرض پوپولیستی و عوام‌فریبانه است و حتی قائلان  به حکومت‌های سکولار و لیبرال نیز درباره اینکه تنها معیار یک حکومت در تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها باید صرفاً "خواست" مردم باشد تردیدهای جدی دارند. 
 
 
اساساً یکی از مرزهای جدی مردمسالاری دینی و پوپولیسم در مسائلی از این دست ظهور می‌کند. مردمسالاری دینی در عین توجه به خواست و مطالبات مردم، مفتون آنها نیست و بر نیازهای برتر و سعادت مردم تمرکز بیشتری دارد.
 
 
2- پیش فرض دوم آن است که گویا جناب روحانی تمایل 98 درصد دانش آموزان به زبان انگلیسی در شرایط فعلی(اگر این خبر ایشان درست باشد) را یک "خواست فطری" و مادرزادی در نظر می‌‌گیرند. به این معنا که هر نوزادی که از شکم مادر متولد می‌شود با خود کشش و تمایلی به یادگیری زبان انگلیسی به همراه دارد. در این پیش‌فرض، به وجوه "تاریخی" این قبیل خواست‌ها و تمایلات و مدیریتی که توسط امر قدرت و سیاست درباره خواسته‌ها و مطالبات توده‌ اتفاق می‌افتد توجهی نشده است. 
 
 
3- سومین پیش فرض سخنان آقای روحانی آن است که "زبان" را یک امر Instrumental و یک ابزار محض برای انتقال معنا فرض کرده و متعاقب آن معتقد می‌شود که یادگیری زبان صرفاً یک ابزار بیشتر برای کسب علم بالاتر در اختیار ملت قرار می‌دهد.
 
 
ایشان توجه نفرموده‌اند که زبان همه علوم، انگلیسی نیست و در علم حقوق، زبان فرانسه، در فلسفه و حتی مهندسی صنایع، زبان آلمانی کارآمدتر از انگلیسی است و قس علیهذا. البته موجب تعجب است که ایشان بعنوان یک حقوقدان، از برتری زبان فرانسه در علم حقوق هم غفلت دارند.
 
 
اما امر عجیب‌تر، سادگی و ناپختگی مفروضات ایشان راجع به زبان است. بیش از 100 سال است که «زبان» به یکی از موضوعات محوری فلسفه تبدیل شده و نگاه "ابزار انگارانه" به زبان به طور جد مورد نقد قرار گرفته. اهمیت موضوع زبان به حدی است که برخی فلاسفه نه تنها معتقدند زبان صرفاً ابزار انتقال معنا نیست، بلکه اعتقاد دارند زبان در "ساخت" یک معنا مشارکت کاملاً جدی دارد. ارنست کاسیرر تاثیر متقابل زبان و اندیشه را نشان می‌دهد و ماکس مولر سایه تاریک زبان بر اندیشه را رفع نشدنی میداند. ویتگنشتاین فیلسوف معروف جمله معروفی درباره زبان دارد و مرز جهان هر فرد را مرز زبان او می‌داند. هایدگر نیز زبان را "خانه‌ وجود" می‌خواند، و مباحث گسترده و پیچیده‌ای درباره زبان و ماهیت هرمنوتیکی آن توسط وی و شاگردش گادامر مورد طرح و بحث قرار گرفته است.
 
 
البته توقع این نیست که جناب آقای روحانی با مشغله‌های سنگین خود برای توجیه برجام فرصتی برای مطالعه و تحقیق درباره اهمیت زبان داشته باشند، با این حال از شخصیتی در جایگاه رئیس‌جمهوری یک کشور انتظار می‌رود با توجه به اهمیت این منصب، حداقل از مشاوران و صاحب‌نظران بهتری مشورت بگیرند تا چنین پیش‌فرض‌های ساده‌انگارانه‌ای تحقیر موقعیت ریاست‌جمهوری را به دنبال نداشته باشد.
آقای روحانی در سخنرانی امروز  خود به مناسبت روز معلم درباره موضوع آموزش زبان در مدارس کشور گفته‌اند "اینکه کدام زبان و چه تعداد زبان خارجی بیاموزیم هم به امکانات ما و هم به تعداد معلمین آشنای ما به زبان‌های خارجی ارتباط دارد و البته هم به خواست مردم مرتبط است. مردم خودشان باید بخواهند و دانش‌آموز هم باید خودش بخواهد و باید بتواند انتخاب کند چند زبان می‌خواهد بیاموزد."
 
 
جناب رئیس‌جمهور افزوده است که "وقتی در یک مدرسه‌ای 98 درصد دانش آموزان یک زبان را انتخاب کردند و 2 درصد دیگر زبان دیگری را برگزیدند ما که نمی‌توانیم برای آن 2 درصد معلم دیگری را به کار بگیریم."
 
 
این اظهارات فارغ از اینکه از کدام منشأ روانشناسی معرفتی برمی‌خیزد، حاوی «پیش‌فرض‌ها»ی بخصوصی است که مختصراً به آنها اشاره می‌شود. درباره اینکه آقای روحانی با علم یا بدون علم به این پیش‌فرض چنین سخنانی را ایراد کرده‌اند نمی‌توان به سادگی قضاوت کرد، اما در هر دو سوی این قضاوت، ایشان زیر سوال است.
 
 
1- نخستین پیش‌فرض اظهارات جناب روحانی آن است که حکومت فارغ از نیازها و حقوق یک ملت، "خواست" آنان را باید در مرکز تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌های خود قرار دهد. این یک پیش‌فرض پوپولیستی و عوام‌فریبانه است و حتی قائلان  به حکومت‌های سکولار و لیبرال نیز درباره اینکه تنها معیار یک حکومت در تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها باید صرفاً "خواست" مردم باشد تردیدهای جدی دارند. 
 
 
اساساً یکی از مرزهای جدی مردمسالاری دینی و پوپولیسم در مسائلی از این دست ظهور می‌کند. مردمسالاری دینی در عین توجه به خواست و مطالبات مردم، مفتون آنها نیست و بر نیازهای برتر و سعادت مردم تمرکز بیشتری دارد.
 
 
2- پیش فرض دوم آن است که گویا جناب روحانی تمایل 98 درصد دانش آموزان به زبان انگلیسی در شرایط فعلی(اگر این خبر ایشان درست باشد) را یک "خواست فطری" و مادرزادی در نظر می‌‌گیرند. به این معنا که هر نوزادی که از شکم مادر متولد می‌شود با خود کشش و تمایلی به یادگیری زبان انگلیسی به همراه دارد. در این پیش‌فرض، به وجوه "تاریخی" این قبیل خواست‌ها و تمایلات و مدیریتی که توسط امر قدرت و سیاست درباره خواسته‌ها و مطالبات توده‌ اتفاق می‌افتد توجهی نشده است. 
 
 
3- سومین پیش فرض سخنان آقای روحانی آن است که "زبان" را یک امر Instrumental و یک ابزار محض برای انتقال معنا فرض کرده و متعاقب آن معتقد می‌شود که یادگیری زبان صرفاً یک ابزار بیشتر برای کسب علم بالاتر در اختیار ملت قرار می‌دهد.
 
 
ایشان توجه نفرموده‌اند که زبان همه علوم، انگلیسی نیست و در علم حقوق، زبان فرانسه، در فلسفه و حتی مهندسی صنایع، زبان آلمانی کارآمدتر از انگلیسی است و قس علیهذا. البته موجب تعجب است که ایشان بعنوان یک حقوقدان، از برتری زبان فرانسه در علم حقوق هم غفلت دارند.
 
 
اما امر عجیب‌تر، سادگی و ناپختگی مفروضات ایشان راجع به زبان است. بیش از 100 سال است که «زبان» به یکی از موضوعات محوری فلسفه تبدیل شده و نگاه "ابزار انگارانه" به زبان به طور جد مورد نقد قرار گرفته. اهمیت موضوع زبان به حدی است که برخی فلاسفه نه تنها معتقدند زبان صرفاً ابزار انتقال معنا نیست، بلکه اعتقاد دارند زبان در "ساخت" یک معنا مشارکت کاملاً جدی دارد. ارنست کاسیرر تاثیر متقابل زبان و اندیشه را نشان می‌دهد و ماکس مولر سایه تاریک زبان بر اندیشه را رفع نشدنی میداند. ویتگنشتاین فیلسوف معروف جمله معروفی درباره زبان دارد و مرز جهان هر فرد را مرز زبان او می‌داند. هایدگر نیز زبان را "خانه‌ وجود" می‌خواند، و مباحث گسترده و پیچیده‌ای درباره زبان و ماهیت هرمنوتیکی آن توسط وی و شاگردش گادامر مورد طرح و بحث قرار گرفته است.
 
 
البته توقع این نیست که جناب آقای روحانی با مشغله‌های سنگین خود برای توجیه برجام فرصتی برای مطالعه و تحقیق درباره اهمیت زبان داشته باشند، با این حال از شخصیتی در جایگاه رئیس‌جمهوری یک کشور انتظار می‌رود با توجه به اهمیت این منصب، حداقل از مشاوران و صاحب‌نظران بهتری مشورت بگیرند تا چنین پیش‌فرض‌های ساده‌انگارانه‌ای تحقیر موقعیت ریاست‌جمهوری را به دنبال نداشته باشد.

نوک پیکان سخنان روحانی ، به سمت رهبری است!!

بسم الله الحکیم العلیم

متأسفانه در این دو سه سال اخیر بارها و بارها ، شاهد اظهار نظرهایی از سوی آقای رئیس جمهور بوده ایم که یا قبل از ایشان و یا بعد از ایشان، سخنانی از سوی رهبری ایراد گردیده که می توان گفت صد و هشتاد درجه بانظرات رئیس جمهور ، در تضاد و تناقض بوده اند. کسانی که پیگیر سخنان رهبری و رئیس جمهوری هستند به خوبی به این امر واقف اند و کسانی که رهبری و شیوه ی عملکردشان را در دو دهه ی گذشته رصد و تحلیل کرده اند به خوبی می دانند که سعه ی صدر رهبری بسیار بسیار زیاد است و ایشان علی رغم اینکه در بسیاری از علوم و مباحث صاحب نظر هستند ولی در هر موردی اظهار نظر نمی کنند بلکه به گفته ی خودشان در مواردی که ارکان و کیان نظام را در خطر ببینند ، مداخله می کنند . البته شاید معنای این مداخله ، حکم حکومتی باشد ولی این رویه هم از رفتار و گفتار ایشان دیده شده که در برابر هر اظهار نظر و سخنرانی و گفتگو و مناظره ای وارد نمی شوند و اظهار نظر نمی کنند لذا اظهار نظرات ایشان به خصوص در پاسخ به موضوعاتی که در سخنرانی های عمومی و در تریبونها گفته شده ،به خوبی حاکی از اهمیت موضوع است . ولی سوای این مسئله که بارها در این دو سه سال اخیر و به صدقه سری دولت تدبیر و امید ،در موضوعاتی چون شورای نگهبان ، مذاکره با آمریکا، بحث هسته ای ، بحث موشکی، بحث تاریخی مذاکره ی امام حسین با عمر بن سعد!، بحث جوانان انقلابی و دغدغه مند و دلواپس به آینده ی کشور،خودش را نشان داده و بیانگر وجود فاصله ی عمیق میان نظرات ایشان با شخص رئیس جمهور است از آن طرف هم گویی آقای رئیس جمهور در بسیاری از سخنرانی های خود در صدد پاسخ گویی به فرمایشات رهبری هستند! بدون آنکه به این نکته توجه کنند که این حرکت ایشان جلوه ی بسیار بدی در عرصه ی سیاسی کشور و حتی بین المللی دارد ؛این اظهار اختلاف میان ایشان با رهبری!!!

 البته که رفتار رهبری توجیه عقلانی ای دارد و آن اینکه همانطور که خودشان هم قبلاً فرموده بودند، وقتی توصیه ها و سخنانشان در محافل خصوصی اثر بخش نمی شود، کار به مجلس عمومی و انظار مردم می رسد . ضمنن اینکه وقتی یک حرفی که در سرنوشت کشور مؤثر است از تریبونهای رسمی کشور و توسط شخص رئیس جمهور بیان می شود ، اگر موجب به خطر انداختن ارکان نظام شود این وظیفه ی رهبری است که نظر نهایی را اعلام کنند و بر هر کسی که در این کشور مسئولیتی دارد، مطابق قانون اساسی و شرع مقدس اسلام ، تبعیت از ایشان لازم و واجب است .این را باید آقای رئیس جمهور و اعوان و انصارشان که مدعی پیروی از امام و اندیشه های امام هستند، به خوبی بدانند. و بدانند که نمی شود در سخن، ادّعای پیروی از رهبری را کرد ولی در عمل طوری رفتار کرد که تا این اندازه، زاویه و اختلاف روشن شود. لذا نه تنها نباید از سوی شخص رئیس جمهور و سایر تریبون داران دولتی و حاکمیتی، شاهد گفتاری مخالف نظرات رهبری و امام باشیم ،بلکه وقتی در جایی رسماً از سوی ایشان نظری بیان شده به طریق اولی نباید این رفتار بروز کند که نمایانگر اختلاف دیدگاه ایشان با رهبری باشد!

البته منکر امکان وجود اختلاف دیدگاه در افراد مختلف با رهبری نیستیم ! ولی هم عقل سلیم این را می گوید که برای حفظ کیان هر مجموعه ای که از بیش از دو نفر تشکیل شده بایستی مدیریتی حاکم باشد که رأی او نصب بالعین و راهبر قرار گیرد و هم آموزه های اسلامی این را مؤکدا! می گوید و جایگاه رهبری در اسلام بر هر کسی اگر پوشیده باشد ،برای یاران امام و انقلابیون سابق نباید پوشیده باشد. لذا اگر آقای رئیس جمهور ، اختلاف نظری هم با رهبری دارند باید در جلسات خصوصی ای که دارند بیان کنند و سعی کنند نظر رهبری را با استدلالهای خودشان تغییر دهند نه اینکه در تریبون رسمی کشور، در برابر رهبری اظهار نظر مخالف کنند. که ایشان نه به علوّ علمی رهبری ، نه به حکمت رهبری و نه به مقام و موقعیت رهبری ، می رسند!!!

از آخرین افاضات ایشان بحث در خصوص اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی و همچنین بحث در خصوص هشدار رهبری به موضوع توجّه بیش از اندازه به آموزش زبان انگلیسی در مدارس و در فضای کلّی کشور بوده که در جمع فرهنگیان و به بهانه ی ایّام بزرگداشت  شهادت استاد مطهّری ایراد گردیده است.

باز هم بر کسانی که پیگیر سخنان رهبری هستند به خوبی روشن است که در مدّت روی کار آمدن دولت یازدهم، بارها و بارها، رهبری در خصوص انقلابی ماندن و انقلابی گری و توجّه به روحیه ی انقلابی و جوانان انقلابی سخنرانی کرده اند. آخرین بار هم که در روزهای پایانی سال 94 ابراز نگرانی کردند از انقلاب زدایی در حوزه های علمیه ی کشور!

با این تفاصیل روشن است که هشدار رئیس جمهور مبنی بر اینکه "همین امروز ما این مشکل را داریم و همین امروز باید کتاب مطهری را بازخوانی کنیم و معلمین ما باید برای جوانان ما تشریح کنند که ما انقلاب اسلامی داریم و ما در پی اسلام انقلابی نیستیم، همان‌هایی که معتقد به اسلام انقلابی بودند قاتل آن معلم بزرگوار و همان گروهک‌ها بودند که ایشان را به شهادت رساندند." متأسفانه جز به رهبری و حامیان گفتار ایشان امروز متوجه کس دیگری نیست!!!!!

در حالیکه آنچه مراد استاد مطهری عزیز بوده توجه دادن به این نکته است که دین، همه ی دین است نه آنگونه که مجاهدین خلق بدان عمل می کنند که تنها از اسلام ، مبارزه و جهادش را بردارند و به سایر تعلیمات و احکام و عبادات و اخلاقیات آن بی اعتنا باشند!!!!! و نه آنچه که مراد رهبری و پیروان انقلابی گری در این زمانه است!!

آیا ایشان نمی دانند این معنا از آن زمان که استاد به ایراد سخن در مورد نقد اسلام انقلابی پرداخته اند تا به امروز ، به واسطه ی سخنرانی ها و تأکیدات حضرت امام ، بسیار متفاوت شده است و تغییر ماهوی کرده است؟ یعنی معنای اسلام انقلابی در زمان ایراد سخنرانی توسط استاد مطهر ی که معنای "توجه تک بعدی به اسلام" داشته به معنای "عمل به همه ی ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام" و نه فقط توجه به عبادات فردی و جمعی ، تغییر پیدا کرده است؟!

آیا رهبری که خود یک مرجع تقلید بارز در حوزه های علمیه هستند و خیل بی شماری از مردم در ایران و سایر بلاد اسلامی مقلّد ایشان هستند اسلام را نمی شناسد و برخورد گزینشی با اسلام دارند ولی آقای روحانی که سی و هفت سال است درس حوزه را رها کرده و  سالهایی را در حوزه ی علمیه ی انگلستان  برای تحصیل و اخذ مدرک دکتری گذرانده اند و در این مدت دائماً در پست های حکومتی، تنها عهده دار مسئولیت های مختلف اجرایی و حاکمیتی بودند و اشتغال به تدریس و تحصیل علوم حوزوی نداشتند، اسلام را خوب می شناسند؟؟؟؟؟؟؟؟

 

منظور رهبری از انقلابی گری چیست؟

رهبری اگر سخن از اسلام انقلابی می گوید مرادشان داشتن روحیه ی انقلابی است ، روحیه ی مبارزه و جهاد برای تحقق اسلام ناب محمّدی در ایران و در سراسر عالم است .  همانگونه که امام فرمودند" ما می گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم" مگر انقلاب به معنای حقیقی اش در همه ی کشور خودمان ساری و جاری شده که دست از مبارزه برداریم؟ مگر در همه ی بخشهای حاکمیتی و مدیریتی کشور ،اسلامی عمل می شود که دست از روحیه ی انقلابی و جهادی برداریم؟؟؟ مگر استکبار جهانی دست از سر کشور ما و ملتهای مظلوم و مستضعف برداشته که ما از انقلابی گری دست برداریم؟

مقصود امام و رهبری از انقلابی گری و انقلابی ماندن ، این است که دچار رکود و دنیازدگی نشویم ؛ که ما حصل آن، دست دادن به دست های نجس و آلوده به خون ابرقدرتهاست ؛ که ما حصل آن سلام دادن و آرزوی سلامتی کردن برای رئیس جمهور کشوری است که امام، آن را شیطان بزرگ خواند! ؛که ما حصل آن عقب نشینی از مواضع محکم اسلامی است؛ که ماحصل آن کوتاه آمدن در برابر زورگویی های مستکبرین است ؛که ما حصل آن حمایت نکردن از مظلومین است؛ که ما حصل آن توسری خور بودن و بازار مصرف شدن برای دیگران است! ؛که ما حصل آن نوکری برای اجانب است که آنها جز سروری در عالم چیزی نمی خواهند.

ما دلواپس خبرگانیم!

در آخر باید بگویم ای کاش شورای نگهبان در خصوص صلاحیت علمی ایشان برای عضویت در خبرگان رهبری یک تجدید نظری می کرد . چرا که چگونه می توان از کسی که قریب به چهل سال است درس حوزه را کنار گذاشته و به تحصیل و تدریس اشتغال نداشته است ،همچنان امید اجتهاد صحیح داشت آنهم در مورد مسئله ی مهمی مثل انتخاب رهبری؟ چگونه می توان از کسی که آشکارا با نظرات امام و رهبری مخالفت می کند آنهم در اصول و مبانی و نه در مسائل بی اهمیت و ظاهری ، توقع داشت در کرسی عضویت مجلس خبرگان رهبری بنشیند؟ امیدوارم تا دیر نشده اقدامی در خور کنند که اگر نه باید پاسخگوی امام و شهدا در قیامت باشند.

والعاقبة للمتقین

 


علت العلل چرخش های صد و هشتاد درجه ای!

 به نام حضرت دوست

در حال جستجو در مورد موضوعی بودم که به این کلام ارزشمند حضرت آقا برخورد کردم. به نظرم آمد آن را در معرض دید مخاطبین خود قرار دهم. چرا که بارها از طرف دوستان جوان خود ، با این سوال مواجه شده ام که چرا افراد انقلابی دیروز تبدیل شده اند به دشمنان امروز انقلاب و یا هستند افرادی که اگر چه آشکارا دشمنی نمی کنند ، ولی از کسانی شده اند که با رهبری نظام و آرمانهای انقلاب زاویه پیدا کرده اند هر چند که در زبان، دائما خود را پیرو خط امام و انقلاب می دانند ولی در عمل زاویه ی خود را با آرمانها و اهداف انقلاب، هر روز بیشتر از قبل می کنند به طوریکه بارها و بارها خصوصا در این دو سه سال اخیر در بیانات رهبری دیده شده که رهبری به صراحت حرفها و موضع گیریهای علنی آنها را که از تریبونهای رسمی پخش شده، نقد کرده اند و روشن است که صرف نقد رهبری به سخنان عده ای ، وارد کننده ی اتهام زاویه پیدا کردن این افراد نیست، بلکه کسانی که با آرمانهای انقلاب و سخنان و سیره ی امام و رهبری آشنایی دارند به خوبی از لابه لای این حرفها فاصله گرفتنهای این افراد را می بینند و آنقدر بعضاً این سخنان زاویه ساز بوده که شخص رهبری که خود را مسئول حفظ کیان انقلاب از خطر تحریف و کجروی می داند، به مقابله ی صریح با آنها و روشنگری افکار عمومی می پردازد. البته این چرخش های صدو هشتاد درجه ای از آرمانهای انقلابی ، مسئله ی جدیدی نیست و لااقل تاریخ صدر اسلام، خود گواه بر این مطلب است و جنگهای جمل و نهروان مصداق اتمّ آن.

بیانات گهربار حضرت آقا از این قرار است:

"اینی که شما میبینید هویت بعضی از اشخاص - فکرهایشان، ترکیبهای ذهنیشان - از اول انقلاب تا حالا صد و هشتاد درجه عوض شده، این یک روال و ممشای طبیعی نیست که بگوئید طبیعتش همین است دیگر؛ نخیر، هرگز اینجوری نیست. طبیعی این است که اگر انسان یک فکر و یک راهی را به منطق و استدلال پذیرفت، این را تا آن نقطه‌ی آخرِ راه برود و اگر عمرش کفاف نداد، در این راه بمیرد. این طبیعی نیست که ما بگوئیم: یک راهی را حرکت کنیم برویم؛ گاهی هم با شور و خیلی هیجان، بعد از یک نقطه، ناگهان زاویه بزنیم! بعد، این زاویه‌ها اینقدر ادامه پیدا کند که تبدیل شود به عکس! این، به هیچ وجه طبیعی نیست. بعضیها توجیه میکنند: خوب آقا، اول انقلاب، اول انقلاب بود؛ حالا زمان اثر گذاشته، ما عوض شدیم! نخیر، زمان بر روی عنصرهای ضعیف و بی ریشه و اعتقادهای واهی و مبتنی بر احساس محض اثر میگذارد؛ یا زمان با همراهی طمعها و هوسها اثر میگذارد. «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا». قرآن میگوید: آنهایی که در جنگ احد برگشتند؛ طاقت نیاورند بایستند، این لغزش اینها به خاطر آن کاری است که قبلاً کردند. ما وقتی روح را نساختیم، خودمان را محکم نکردیم، معلوم است؛ هر مماسی روی آن اثر میگذارد؛ یکی، دو تا، سه تا، ناگهان میبینید که شکلش عوض شد؛ اما وقتیکه مثل فولاد آبدیده، محکم و استوار و بر مبنای تفکر درست و منطق صحیح، هویت دینی انسان شکل گرفت و هویت انقلابی شکل گرفت، هرچه زمان بگذرد، این هویت روشنتر، واضحتر، جذابتر، مستحکمتر میشود. آدمها اینجورند، نهادها هم اینجورند"(بیانات در بازدید از پژوهشکده‌ی رویان 86/04/25)

ان شاء الله اگر فرصتی بود در همین راستا و در خصوص بحث انقلابی بودن و انقلابی ماندن که چند وقتی است رهبری بر روی آن تأکید داشته اند و توجه می دهند مطالبی را ارائه می کنم.

نتیجه تصویری برای من انقلابی ام


آقای رئیس جمهور!بنده انتقاد دارم ولی بیکار نیستم!!

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتی بود که به دلیل مشغله های زیاد ناشی از تولد فرزند دومم و البته در کنار آن مشغله ی تحصیلی نتوانسته بودم که وارد فضای اینترنت شوم چه برسد که بتوانم یادداشتی را در صفحه ی وبلاگم قرار دهم و در این مدت اخبار را از طریق همسرم پیگیری می کردم . البته اخبار اینترنی را ولی به لطف فرمایشات دیروز رئیس جمهور اعتدالگرا و خردورز ایران اسلامی و البته به مدد الهی و خواب فرزندانم در این ساعت می توانم مطالبی را در صفحه ی خودم قرار دهم.

در این مدت حدود یکسال که از عمر دولت تدبیر و امید می گذرد بارها و بارها از زبان تیز و تند آقای رئیس جمهور دلگیر و ناراحت شده بودم و ایشان را حقیقتا فردی با سعه ی صدر پایین در برابر منتقدین یافتم ولی سخنانی که دیروز از طریق اخبار از ایشان شنیدم مرا واداشت که در حد و توان خودم اقدامی بکنم. البته باید بگویم که فرمایشات ایشان را از خبرگزاری فارس و مهر هم پیگیر شدم تا جملات قبل و بعدش را خوانده باشم تا قضاوت اشتباهی نکرده باشم.

:چند نکته در فرمایشات ایشان وجود دارد از جمله اینکه

*گرجه ایشان در راستای بحث از سخت بودن تغییر رفتار های محیط زیستی و بهداشتی جامعه فرمودند که "بعضی  از مردم بیکارند واقعاَ.کار ندارند.شغل ندارند.متوهم اند.مدام غصه ی  دین وآخرت  مردم را می خورند در حالیکه نه دین را می شناسند و نه آخرت را."ولی حقا حرف ناصوابی زدند چرا که ما اکنون در عصر و زمانی هستیم که بی توجهی به مقوله ی دین می شود ضمن اینکه در تهاجم وسیع استکبار با دین و دینداری حقه هستیم لکن بسیاری از مردم اگر نگوییم اکثریتشان برای حفظ عافیت خود سر در جیب مراقبت خود فرو برده اند و کاری به کار دین و آخرت دیگران ندارند! که اگر غیر از این بود اوضاع نابسامان فرهنگی نداشتیم. و سخن ما در همین جاست که این بعضی ها که ایشان فرمودند چند درصد از متدینین را در ذهن ایشان تشکیل می دهند؟ نکند ایشان کسانی را که هم صدا با رهبری عزیز در چند ماهه ی اخیر دلنگران وضعیت فرهنگی کشور هستند را از جمله ی این متوهمین دانسته اند؟قاعدتاً وقتی رئیس جمهور یک کشور در یک تریبون رسمی از عده ای سخن می گوید آنهم با لحنی چنین توهین آمیز آن عده باید افراد زیادی را شامل شود که اگر غیر از این بود طرح آنها گزاف بود که تعداد اندک در خور حساب نیستند چه برسد که در کلام رئیس جمهور کشور بیایند!هرچند ما در این مدت یکساله شاهد بوده ایم که ایشان منتقدین خود را افراد بیسوادهم قلمداد کرده اند و بگذریم.

**ایشان فرمودند دولت دینی خوب است ولی دین دولتی جای بحث دارد و هر چند بنده نفهمیدم که این موضوع دقیقا چه ربطی به محیط زیست دارد ولی به هرحال ایشان از این نکته غافل شدند که ویژگیهای دولت دینی چیست؟آیا اهانت به دینداران دغدغه مند از شاخصه های دولت دینی است یا دولت سکولار؟ اولویت ندادن به مسئله ی فرهنگ حداقل در کنار مسئله ی محیط زیست که در این جلسه بدان اشاره شده است از شاخصهای دولت دینی است یا دولت سکولار؟

***ایشان ضمن اینکه بسیار خوب به بحث وظیفه ی مردم در خصوص تکلیف دینی امربه معروف و نهی از منکر اشاره کردند ولی بسیار عجیب  مسئولیت دینداری جامعه را معطوف به مردم و مراجع تقلید دانستند در حالیکه حفظ و حراست از محیط زیست را از وطایف دولت برشمردند!ساختن فیلم دینی را منوط به ذوق هنرمند می دانند ولی حفظ محیط زیست را با اقدامی سخت و جدی از سوی شورای عالی امنیت ملی به عنوان یک نهاد قدرتمند حکومتی قابل تمجید می دانند! آیا در شرایطی که همه ی قدرتهای رسانه ای دنیا دانسته سعی در مخدوش کردن چهره ی دین حق و اسلام ناب دارند و از این رهگذر نه تنها مردم مظلوم دنیا آسیب می بینند و با دین حقه آشنا نمیشوند که جوانان خود ما هم در معرض آسیب هستند اقدامی جدی از سوی دولت لازم نیست و تنها باید خود مردم اقدام کنند آنهم با امر به معروف و نهی از منکری که ریشه اش در دولت اصلاحات زده شد و در دولت تدبیر و امید هم با اتهام توهم داشتن و بیکارو بی شغل بودن دغدغه مندان دینی مورد بی حرمتی قرار گرفته؟

از اینجا به بعد کلامم را خطاب به ایشان می نویسم:

**** آقای رئیس جمهور! بنده در این مدت بارها آرزو کردم که ایکاش شما ملبّس به لباس پیامبر نبودید که آنوقت تحمل حرفهای شما راحت تر بود! شما فرمودید برای حفظ محیط زیست باید از مدرسه و از دبستان شروع کرد که طبیعتاً یک عزم ملی و دولتی را می طلبد ولی نگفتید که دیندار کردن مردم هم عزمی ملی و دولتی را می طلبد بلکه آنرا در هاله ای از ابهام قرار دادید که دین دولتی جای بحث دارد!یعنی شما از طرفی زیر بار مسئولیت دولت در دیندار کردن مردم نمیروید و می گویید که مردم را نمیشود به زور به بهشت برد و از طرف دیگر هم حمایت و تبلیغ دین را که مردم دیندار جامعه آنرا از شما مطالبه می کنند با برچسب ناخوشایند دین دولتی رها می کنید!

بارها و بارها از این سخن گفتید که هنر را باید به دست هنرمند سپرد و نمیشود که به زور و سفارشی هنرمند را به ارائه ی کاری وادار کرد ولی یکبار نفرمودید که هنر مند را می شود آموزش داد مبانی دینی و توحیدی را برای او بازخوانی کرد. حقیقت اسلام ناب را به او عرضه کرد زیباییهای بندگی را به او نشان داد و او اگر براستی هنر مند باشد آیینه ی جمال الهی و دین با شکوه اسلام خواهد شد!هرگز نگفتید که اگر هنر سفارشی را نمی شود داشت ولی می توان به عنوان یک دولت دینی هنرمندان مؤمن و متعهد را شناسایی کرد و زیر بال و پرشان را گرفت!

آقای رئیس جمهور! فرموده بودید که ممیزی کتاب را باید به خود مردم واگذار کرد ولی شما در عرصه ی حفظ محیط زیست با خاطیان بنا به فرماش خودتان برخورد قاطع انقلابی کردید.صادقانه می پرسم آیا میدانید حرمت این لباسی که بر تن دارید چقدر است؟آیا میدانید شما قبل از آنکه رئیس جمهور شوید یک روحانی بودید و علی الظاهر پشیمان هم نشدید چون لباس روحانیت را بر تن دارید و آیا توجه دارید که عنوان رئیس جمهوری اسلامی ایران یعنی چه؟ اینها همه یعنی وقتی یک روحانی رئیس جمهور یک کشور شیعی با نظامی اسلامی می شود باید بیش از هر چیز دغدغه ی اسلامی شدن جامعه اش را داشته باشد در همه ی ابعاد و زمینه ها و خود را از جامعه ی دینی دلسوز جدا نداند و همه ی امکانات را در جهت شناساندن دین به مردم و جهان و نیز در عمل به دین و جلوگیری از بی دینی بکارگیرد.

آقای رئیس جمهور من یک طلبه هستم.فارغ التحصیل دانشگاه بودم که فهمیدم زبانم قاصر است از بیان زیباییهای دین به هم سن وسالانم در جوّی که فرزندان اصلاح طلبی شما و رفقایتان ایجاد کرده بودند و زیر باران شبهات دینی که در نشریات دانشگاهی بوجود آورده بودند فهمیدم نمی توانم دینم را آنگونه که هست بشناسانم پس تصمیم گرفتم به حوزه بیایم.هم اکنون هم که این مطالب را می نویسم کودک سه ماهه ام را در بغل گرفته ام.من بیکار نیستم و امروز بعد از پنج شش سال در س خواندن و مطالعات دینی جانبی داشتن می توانم بگویم هم دینم را می شناسم و هم آخرتم را و الحمدلله بیکار نیستم ولی به سیاستهای فرهنگی شما انتقاد دارم.

 

 

 


خواص بی بصیرت یعنی خود ما!!

 
  . . . چقدر به ایشان گفتیم که پای مقدسات را به انتخابات باز نکنید که پس فردا اگر نامزدتان رای نیاورد ، برندارند بگویند؛ «نه بزرگ ملت ایران به سر تا پای مقدسات »!! بارها در لفافه نوشته بودم ، این بار به صراحت می نویسم ؛ «گروه پایداری ، نه در بیعت علامه مصباح ، بلکه عملا در بیعت فرقه انحرافی است !! » و فی الواقع همین را می خواست فرقه انحرافی… اول شدن حسن روحانی !! . . .

 این آقا مثل اینکه خیلی دردش گرفته ولی چرا جفنگ سرهم می کنه نمی فهمم! پای مقدسات رو چطوری میشه از انتخابات بیرون کشید؟ فقط یه راه داره و اون هم جدایی دین از سیاسته ! این نظر حضرتشونه؟؟ خبط و خطایی که خواص پرادعای ما کردند این بود که فقط بالای سرشون عکس آقا رو نصب کردند و می کنند و منتظرند کی شب حمله فرا می رسد آنقدر منتظرند که  وظیفه ی امروز از یادشون رفته! 

خواص باید جواب بدن که چرا در طی این 8 سال توی زمین اصلاح طلبا به سرکردگی هاشمی رفسنجانی بازی کردند؟ چرا به جای ذلسوزی برادرانه و مشفقانه نسبت به رئیس جمهور این ملت که یه تنه در برابر  غرزدن های اصلاح طلبا و رئیس بی منطقشون ایستاده بود اونها هم زیر پای اون رو خالی کردند؟ چرا از احمدی نژاد دیوی ساختند که ما حصلش فراموشی ماهیت پلید اصلاح طلبان بود؟ چرا از حد اعتدال خارج شدند؟ آنقدر علیه احمدی نژاد حرف زدند که از پس این جمله ی رهبری عزیز بر نیومدند که " رئیس جمهوری می خوایم که نقاط مثبت رئیس جمهور فعلی رو داشته باشه منهای نقاط ضعف او را"! چرا که اونها اساسا نقطه ی قوتی در احمدی نژاد نمی دیدند و این همون معنای اختلاف و زاویه داشتن با رهیری هست. منش رهبری جذب حداکثری است برای همین هم در مجمع تشخیص همه طیف آدم را می بینید ولی ما مدعیان ولایتمداری، تحمل خودمان را هم نداریم چه برسد به دیگران را. خطای دوم ما که ناشی از این خطای اولی است این است که برخلاف منش امام و رهبری که سعی می کردند به مردم ملاک و معیار بدهند ولی مردم خودشان راه بروند تا به خود متکی باشند ما دائم تلاش کردیم مردم را روی کول خودمان ببریم و لذا وقتی آمد که آنها نخواستند از ما برای طی طریق خود استفاده کنند و به بیراهه رفتند! من سوال جدی ام از داعیه داران خط امام و رهبری این است: آیا روحانی نقاط مثبت احمدی نژاد را دارد؟ آیا ولایتی داشت؟ آیا قالیباف و رضایی داشتند؟ آیا محض رضای خدا یک بار هم که شده پیگیر این نقاط مثبت و منفی شده بودیم ؟ آیا در صدد شناساندن طرف واحد اصلاح طلبان به مردم بودیم؟ بسیاری از مردم همانطوری که می دانم به روحانی به سببب شیخ بودنش رأی دادند نه برای مرامش ! و این یعنی میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمانهاست!!! به هر حال اصلاح طلبان بعد از شکست انتخاباتی خود نشستند ضعفهای خود را بررسی کردند و به حق دوا کردند و نتیجه هم گرفتند. آنها از خالی شدن میدان توسط مدعیان ولایت و رهبری استفاده کردند و با یک چهره ی موجه سبد رأی خودشان را پر کردند باشد که درس عبرتی باشد برای ما. چقدر مستانه خواندیم: ما منتظریم کی محرمّ گردد/ هنگامه ی امتحان میسر گردد!/ مامی دانیم و تیغ و حلقوم شما/ یک مو زسر علی اگر کم گردد!!! و نفهمیدیم که خودمان مالک را برگرداندیم و خودمان به علی تحمیل کردیم آنچه را که نباید!

چقدر زیبا گفت : وقتی مختار را منحرف خواندی گردنت را به تیزی شمشیر مصعب بن عمیر بسپار!!!


*علت دشمنی های اخیر با ملت ایران چیست؟

 بسم الله الرحمن الرحیم

فقط کافیست اندکی تأمل کنید.آنگاه خواهید فهمید چقدر مواضع کسانی که در مناظره ی سیاسی شرکت کرده بودند با مواضع رهبری یکی است!؟

 

هر بیننده‌‌اى احساس میکند و مى‌‌بیند که تلاش دشمنان در مقابله‌‌ى با جمهورى اسلامى در این سالهاى اخیر، بخصوص در همین شش هفت سال گذشته و بخصوص در این دو سه سال اخیر، بیشتر شده. به نظر من دو سه عامل تأثیر دارد که ما اگر بدانیم انگیزه‌‌هاى دشمن از کجا ناشى میشود، تکلیف خود را در برنامه‌‌ریزى‌‌هامان بهتر میفهمیم. به نظر من یکى از علل این دشمنى‌‌ها، همین پیشرفتهاى شماست؛ یعنى میخواهند این پیشرفتها کند شود. جمهورى اسلامى با داعیه‌‌ى اسلام‌‌خواهى، با داعیه‌‌ى مردم‌‌سالارى اسلامى، با داعیه‌‌ى رد و نفى مستدل لیبرال دموکراسى، براى تشکیلات استکبارى دنیا یک خطرى است. هرچه شما بیشتر پیشرفت کنید، این خطر براى آنها بیشتر خواهد شد. میخواهند جلوى این را بگیرند .

عامل دوم این دشمنى‌‌ها، زنده شدن شعارهاى انقلاب است. وقتى شعارهاى انقلاب کمرنگ شود، پنهان شود، آنها طبعاً بیشتر خوششان مى‌‌آید و چهره‌‌ى همراه‌‌ترى میگیرند؛ هرچه شما شعارهاى انقلاب را پررنگ‌‌تر کنید، آنها چهره‌‌شان عبوس‌‌تر و خصمانه‌‌تر میشود؛ این چیزِ طبیعى است.

عامل دیگر، همین حوادث منطقه است؛ این بیدارى اسلامى و آنچه که در منطقه‌‌ى ما رخ داد، که حادثه‌‌ى فوق‌‌العاده مهمى است. به نظر من هنوز ابعاد عظیم این حادثه‌‌اى که در شمال آفریقا و منطقه‌‌ى اسلامى ما اتفاق افتاده، براى خیلى‌‌ها درست شناخته‌‌شده نیست؛ خیلى چیز عظیمى اتفاق افتاده. پشت این مسئله، دست قدرت الهى است.
 خب، اگر چنانچه در این شرائط، یک ایرانِ بى‌‌دردسرِ بى‌‌دغدغه اینجا وجود داشته باشد، با همین شعارهائى که دارد، با همین کارهائى که دارد میکند، با همین پیشرفتى که محسوس است، از آن کشورها بیایند ببینند کارخانه‌‌ها را، دانشگاه‌‌ها را، مراکز تحقیقاتى را، وضع زندگى مردم را، بازارهاى پر از اجناس را، دولت بى‌‌دردسر را، بدیهى و طبیعى است که آنها میگویند الگوى خوب همین است. میخواهند این نشود. میخواهند این الگوشدن جمهورى اسلامى نباشد. یعنى براى جمهورى اسلامى دردسرهائى به وجود بیاورند، تا آن کشورهائى که تحولى در آنها رخ داده و وارد مرحله‌‌ى جدیدى شده‌‌اند، براى ادامه‌‌ى راه، این را الگو قرار ندهند.
حالا البته بعضى‌‌ها در روزنامه، در سایت، در تریبونهاى گوناگون مطالبى منتشر میکنند؛ اینکه چرا ما در دنیا دشمن‌‌تراشى کردیم که اینقدر با ما دشمنى کنند! به نظر من اینها حرفبافى است. آنچه که گفته میشود، متکى به یک تحلیل درست نیست. نه، دشمنى‌‌ها خیلى طبیعى است. وقتى که امام بزرگوار بود، دشمنى‌‌ها زیاد بود؛ براى خاطر مواضع قاطع امام. هرچه مواضع ما ضعیف‌‌تر شود و عقب‌‌نشینى کنیم، آنها طبعاً چهره‌‌شان بظاهر متبسم‌‌تر میشود. البته جلو مى‌‌آیند. یعنى چهره را متبسم میکنند، براى اینکه بتوانند جلو بیایند، مناطق را تصرف کنند و ما را از پیشرفت هدفهامان باز بدارند. هرچه ما در حرکت خودمان جدى‌‌تر و مصمم‌‌تر باشیم، آنها ناراحت میشوند و چهره‌‌شان عبوس میشود. البته تا حالا در این سى و سه سال آنها نتوانستند ما را متوقف کنند، بعد از این هم ان‌‌شاءالله نخواهند توانست. بنابراین خوشبختانه وضعیت کشور اینجورى است. البته گرفتارى‌‌هائى هست، ضعفهائى هست، مشکلاتى هست، که باید به آنها هم توجه کنیم؛ لیکن مجموعاً وقتى انسان نگاه میکند، حرکت کشور، حرکت رو به پیشرفتى است.91
*به نظر من در زمینه‌‌ى دیپلماسى، فعالیتهاى خوبى دارد انجام میگیرد. دیپلماسى ما باید با روحیه‌‌ى انقلاب همراه باشد - یعنى اسلام انقلابى - این است که به ما بُرش میدهد. امروز ملتهاى منطقه از جمهورى اسلامى خوششان مى‌‌آید، به خاطر موضع مستقل اسلامىِ شجاعانه‌‌اش؛ این باید محفوظ باشد. در جاهاى مختلف دنیا، مردم از مسئولان جمهورى اسلامى که این شجاعت را، این استقلال را، این نترسى را بیشتر بروز میدهند، بیشتر خوششان مى‌‌آید. خب، این نشانه‌‌ى این است که راه این است. دیپلماسى ما باید در این جهت باشد؛ که خب، خوشبختانه دوستان زحمتهاى زیادى میکشند.(دیدار رهبری با هیئت دولت در سال1391)