سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

پرسشی در موردتحصیل در حوزه

 

بسم من هو أذاق احبائه حلاوه مؤانسته 

 

 

 

نتیجه تصویری برای جامعه الزهرا

 

 

 

 

بسیاری از افراد در زمانهایی که ثبت نام در حوزه های علمیه اعلام می شود، احساس علاقه می کنند که در حوزه های علمیه به تحصیل مشغول شوند و این احساس علاقه عمدتاً به دلیل سابقه ی ذهنی خوب آنها از دیدن علما و یا معاشرت با طلاب و علمایی است که مورد علاقه ی ایشان بوده اند ولی توجه به این نکته که بایستی هر فردی که قصد تحصیل در حوزه را دارد، شناخت خوبی نسبت به این فضای علمی داشته باشد، لازم و ضروری است . در این نوشتار به بیان اهمیت این شناخت و تاحدودی بیان نکاتی جهت پیداکردن چنین شناختی پرداخته می شود.

 

 

 

سؤال:  خیلی از بچه های حوزوی بعد از مدتی از تحصیل دیگه انگیزه ای برای ادامه ندارن وگاهی ترک تحصیل میکنند. شما که توی این محیط هستین اینطوریه واقعا؟ 

جواب: بله متأسفانه  !

علتش هم به نظر بنده اینه که شناخت درستی از وظایف حوزه، سیستم علمی حوزه و همین طور شناخت درستی از فضای جامعه و از نیاز جامعه به کار طلبگی ندارند.

خیلی از افراد با این تصور که میان حوزه تا دین رو بشناسند وارد حوزه میشن ولی وقتی با حجم زیاد دروس و سالهای طولانی تحصیل مواجه میشن بعد از مدتی سرخورده میشن و یا با کسلی و بی رمقی درسشون رو تا گرفتن یه مدرکی تموم می کنند و یا اون رو از وسط راه رها می کنند!

در صورتیکه شناخت همه ی دین منظور تحصیل در حوزه نیست!!لا اقل در کوتاه مدت، این منظور تحصیل در حوزه نیست.

 و یک طلبه باید بدونه که هر کسی می تونه از طرق کوتاه تر و مختصر تر  یک نگاه کلی و درست و صحیحی از دین پیدا کنه و نیازی به اومدن در حوزه نیست! مثل اینکه کسی یک دور کامل آثار استاد مطهری رو بخونه و یا قرآن کریم و نهج البلاغه رو با دقت در ترجمه هاشون بخونه به یک درک اجمالی ولی کلی و درست از دین، حتماً دست پیدا می کنه. ولی حوزه وظیفه اش اینه که :

- به طلاب خودش راه و روش فهم درست دین رو یاد بده .

- اونها رو برای کار کردن در مسیر دین آماده کنه به این ترتیب که یا مبلغ بشن و یا مفسر و یا مدرس و یا محقق و...

 

و اینها هیچکدوم محقق نمیشه مگر با تحصیل پیگیر و مستمر و طولانی مدت در حوزه . که افراد نیاز دارند برای اینکه انگیزه ی تحصیلشون رو از دست ندن دائماً در معرض جامعه قرار بگیرند و نیازهای جامعه و ضعفهای خودشون رو ببینند . و خودشون رو کامل کنند تا بتونند در خدمت دین، برای رشد و تعالی جامعه ی دینی قرار بگیرند.

چیزی که اونها نیاز دارند دامنه و عمق بسیار گسترده ای داره پس  باید خودشون بسیار زحمت بکشند و تلاش کنند و به دنبال کسب معارف و مهارتهایی در خارج سیستم درسی حوزه هم باشند و تصور نکنند که همه چیز را باید این سیستم درسی به آنها بیاموزد. البته شاید این ها به دلیل نقص سیستم آموزشی حوزه هم باشد ولی این حقیقت که طلاب در صورتی موفق خواهند شد که در علوم مختلفی از جمله تاریخ اسلام، ادبیات عرب، فقه و احکام، فلسفه و منطق، قران و حدیث و مسائل سیاسی روز ، دستی داشته باشند و نه فقط اطلاع سطحی بلکه اطلاع درست و دقیقی داشته باشند تا بتوانند از پس کار اولیه ی هر طلبه ای یعنی تبلیغ بر بیایند غیر قابل انکار هست. و لازمه ی رسیدن به چنین توانمندی ای هم جهد و تلاش زیاد و هم صبوری و استقامت و هم برنامه ریزی داشتن است.

و طبیعی است که خیلی ها از وسط راه کم می آورند ، چه آنهایی که هدف حوزه را نمی شناختند و چه آنهایی که صبرو حوصله ی طی کردن این راه طولانی را ندارند.

البته دیدن نمونه های موفق حوزه از بین علما که هم مورد مدح ائمه ی معصومین بوده اند و هم مورد احترام و علاقه عموم مردم بوده اند، و منشأ خیرات و برکات زیادی برای بشریت و دین شده اند، انسان را به طی کردن این راه پر خبر و پربرکت امیدوار می کند.

 

 

 


بزرگترین واجب امروز، نشر معارف اصیل انقلاب و پاسخ به شبهات است!

 دشمن صریحا می گوید مهم ترین و بزرگترین دشمن اسلام است از این رو می خواهند به  آن ضربه بزنند، در هیچ زمانی چنین دشمنی نسبت به اسلام و راه حق وجود نداشته است؛ این شبهات فقط در کتاب ها نبوده بلکه به وسیله سایت ها و فضاهای جدید در اختیار بچه ها نیز قرار گرفته است که آثار آن لمس می شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) عصر روز یکشنبه 4/مهر /95 در آیین افتتاحیه سال جدید تحصیلی این مؤسسه که در سالن اجتماعات این مؤسسه برگزار شد،در خصوص وظایف طلاب و حوزه های علوم دینی مطالبی را بیان فرمودند.
از جمله اینکه : تعهد اسلامی اقتضا می کند در هر زمانی با توجه به نعمت های خدادادی و موقعیت های اجتماعی ببینیم نیاز جامعه اسلامی به چه چیزی بیشتر است و اولویت دارد تا در انتخاب کارها، تحقیق، تحصیل و تبلیغ رعایت کنیم.

در هیچ زمانی مثل امروز در معرض شبهات نبودیم
وی ادامه داد: دشمن صریحا می گوید مهم ترین و بزرگترین دشمن اسلام است از این رو می خواهند به  آن ضربه بزنند، در هیچ زمانی چنین دشمنی نسبت به اسلام و راه حق وجود نداشته است؛ این شبهات فقط در کتاب ها نبوده بلکه به وسیله سایت ها و فضاهای جدید در اختیار بچه ها نیز قرار گرفته است که آثار آن لمس می شود.
 رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با اشاره به اولویت امروز افراد متعهد ابراز داشت: امروز نشر معارف اصیل انقلاب اسلامی و پاسخ به شبهات و دفاع از آن معارف بزرگترین واجبی است که برای یک انسان متعهد وجود دارد.
هیچ کاری واجب تر از نشر و دفاع از معارف نیست
وی عنوان کرد: هیچ کاری واجب تر از نشر معارف و دفاع از آن نیست، تا شناخت نباشد انسان نمی تواند از چیزی دفاع کند، تجربه عینی هم شهادت می دهد که این مسائل بسیار اهمیت دارد، سؤال پیش می آید که آیا در این زمین در جامعه من به الکفایه وجود دارد یا خیز، یک نگاه ساده جواب را منفی می کند؛ نمونه های بسیاری وجود دارد که بسیار کمبود داریم.
آیت الله مصباح یزدی با بیان این که اگر نتیجه گرفتیم این کار واجب کفایی است که به حد خود نرسیده نگاه ما به درس خواندن عوض می شود، خاطرنشان کرد: باید در حوزه تحولی پیدا شود تا این نیاز که از اوجب واجبات یک انسان متعهد است رفع شود.
متن کامل خبر را ببینید در :
http://www.rajanews.com/news/255846/

یادداشتی از همسر یک طلبه!

به نام حضرت حق

اولین بار هست که همسرم برای تبلیغ در ایام محرم رفته به سفر. اونهم به استان سیستان و بلوچستان و اونهم در روستایی نزدیک مرز . از حال و هوای اونجا بی خبر نبودم. خودم هم در دوران دانشجویی یه سفر به این استان و بعضی روستاهاش داشتم و برای همین هم با تموم وجودم ضرورت رفتن به این سفر مقدس رو می فهمیدم و چقدر هم مشتاق بودم که من هم همراهش بروم ولی امسال ممکن نبود. به هرحال اون رفت و من تا وقتی که خبر ترور دادستان زابل رو نشنیده بودم خیلی حساس نشده بودم ولی اون روز صبح که این خبر رو از رادیو شنیدم با این توضیح که عامل این ترور همان گروه جیش العدل بوده که چند روز قبل تعدادی از سربازان نبروی انتظامی رو به شهادت رسونده بود، بدجوری اضطراب گرفتم. دیگه دل توی دلم نبود؛ اونم مثل منی که همیشه آرزوی شهادت رو برای خودم و همسرو فرزندانم در دل داشتم و مرگ در بستر بیماری را هدر رفتن می پنداشتم و این دعا ورد زبانم بود که "اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک"، حال با شرایط بدی روبرو بودم. نگرانی از برنگشتن همسرم خیلی برایم سخت بود . در دلم غوغایی بود هر چه که می دانستم از اخبار و احادیث و معارف الهی، با همه ی محبتی که به همسرم داشتم و نیازی که فرزندانم به او دارند و خصوصا دلتنگی زینبم برای پدرش با هم درگیر بودند. دائم به خودم می گفتم مرگ حق هست و هیچ کسی هم از مرگ خودش خبر ندارد پس نباید اگر هم کسی عزیزش رو از ذست داد بی تابی کند خصوصا وقتی که شهادت نصیب اون شده باشد ولی همه ی این معقولات با محبت و علاقه ی من به او قابل جمع نبود ولی دوست نداشتم این دوران رو با دلواپسی و نگرانی سپری کنم خصوصا  اینکه به روشنی می فهمیدم که این امتحانی الهی است برای همین هم ورد زبانم در چند شب گذشته و در مراسم ابی عبدلله ، نجات از کید و مکر شیطان بود. تااینکه امروز صبح که به همسرم تلفن کردم با اتفاق عجیبی روبرو شدم. امروز صبح یکی از دوستان همسرم که برای تبلیغ به اتفاق گروهی که همسرم هم با آنها بود و به روستایی در استان سیستان رفته بود ، در اثر گازگرفتگی در حمام از دنیا رفت!!!

با خودم گفتم خدای من! من نگران کشته شدن همسرم بودم توسط گروه وهابی در حالیکه در همین سفر برای کسی همردیف او چنین اتفاق تلخی افتاد. به یاد حرف حاج آقای پناهیان افتادم که می گفت "روایت داریم که شهادت ، مرگ کسی رو به جلو نمی اندازه و بعد هم خاطره ای نقل کرد که مادر سربازی بود که برای زنده برگشتن پسرش از جبهه هزار تا سفره نذر کرده بود و بالاخره هم فرزندش سالم از جبهه برگشت ولی فردای برگشتن وقتی سوار موتور بود تصادف کرد و کشته شد!! و این کلام عین معنای این آیه ی شریفه است" و لکل امة أجل فاذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لا یستقدمون"(اعراف / 34).

خدایا کمکمان کن که در انجام تکلیفی که بر عهده یمان گذاشته ای مهر و محبت به همسر و فرزند وسیله ای برای تسلط شیطان بر ما و شانه خالی کردن از مسئولیت نشود. 

شادی روح همه ی علما و مبلغین اسلامی خصوصا این طلبه ی جوان جناب آقای" رضا داوودی" صلوات.


فرمودند:ما هر وقت عالمی از دنیا می رود بر پیکر او نماز می خوانیم

بسم الله الرحمن الرحیم

عزیزی می گفت روزی جمعی از علما که در  محضر حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی حاضر بودند کسی از ایشان سؤال کرد که آقا! چه شد که وقتی داشتید بر پیکر حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) نماز می خواندید بعد از تکبیر مدتی سکوت کردید؟ می گویند ایشان چند لحظه ای را به شدت گریستند و هیچ نگفتند دراثر اصرار جمع فرمودند وقتی تکبیر را گفتم دیدم سید جلیل القدری در مقابل من ایستاده و مهیای نماز بر پیکر امام است ...وقتی بهت مرا دیدند فرمودند آسید محمدرضا بخوان!ما هر وقت عالمی از دنیا می رود بر پیکر او نماز می خوانیم. ..

و بعد فرمودند راضی نیستم کسی تا زنده ام این مطلب را بگوید!

خوشا به سعادت کسانی که امروز نماز را در پشت سر آقا و نائب عزیزش اقامه می کنند.

(نقل به مضمون)


جوادی! فلسفه بخوان ، جوادی! عرفان بخوان!


زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند. در میان رزمندگان نوجوان باصفایی بود که 14 سال داشت. پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان 14 ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم.
گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفتبگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان 14 ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟!

منبع : همشهری جوان شهریور 91


آقای بهجت است دیگر!

 

ایشان بر من نهیب زدند که تو چه جور مسلمانی هستی که از قرآن هیچ نمی دانی؟

هریک ازما در زندگی خود همیشه رویاهایی می بینیم که برخی از آنها صادقه اند برخی اضغاث احلام اند و برخی الهامات الهی اند.هر چند که بزرگان فرموده اند که خواب ها حجت نیستند اما انسان مومن می داند که هیچ چیزی در این عالم نیست که بدون رضای خدا اتفاق بیفتد و چه شیرین است رویاهایی که به بنده تلنگر می زند پیش از آنکه از این دنیا بار سفر را ببندد.  

در سالی که برای کنکور آماده می شدم شبی در عالم رویا دیدم که بر سر یک سه راهی چند نفر روحانی غیر سید نشسته اند که در بین آنها شیخ مسن ریزنقشی بود.یکی از آنها آن شیخ را به من نشان داد و گفت پیش او برو تا از تو سوالاتی بکند تا ببینی که در چه سطحی هستی. او از اهل بصیرت است.من که بادی در سر داشتم خیلی با طمأنینه نزد او رفتم و خود را در معرض سوال او قرار دادم.ایشان از قرآن کریم سه سوال پرسیدند که من هیچکدام را نتوانستم پاسخ دهم.و به دنبال هر سوال بی جواب تقاضای سوال دیگری می کردم تا اینکه پس از سومین آنها و سکوت بی جواب من ایشان بر من نهیب زدند که تو چه جور مسلمانی هستی که از قرآن هیچ نمی دانی؟

بعد از بیدارشدن تصمیم گرفتم شروع کنم به خواندن مستمر قرآن. در آن زمان محدود این به ذهنم آمد که اول یک ختم فارسی از قرآن را انجام دهم.همین هم شد.به لطف نهیب آن پیرفرزانه ازآن به بعد تا کنون ختم قرآن های مستمر دارم ودر کنار قرائت قرآن یادادشت برداری هم میکنم.بعدها با قرآن حکیم هم آشنا شدم.قرآنی که محصول انتشارات آیت الله مکارم  شیرازی هست با ترجمه ای از ایشان و تفسیر برگزیده ای از آیات که در صفحه های زوج آن قرار دارد.گزیده ای از تفاسیر مختلف از جمله المیزان.امیدوارم به سراغش بروید.

اما شاید جالب باشد که بدانید سال بعد که در کنکور قبول شدم روزی در دفتر بسیج عکس پیرمرد روحانی ریزجثه ای مرا به خود متوجه کرد؛خودش بود همانی که در رویا دیده بودم.از دوستانم با تعجب پرسیدم کسی او را می شناسد؟گفتند :آقای بهجت است دیگر!و من او را تا آنروز جز در عالم رویا ندیده بودم.!آن روز بود که بر یقینم افزوده شد که علمای اسلام در زمان حیات خود حتی ،چه دخل و تصرفی در عالم دارند(در آن زمان ایشان زنده بودند).و این مصداقی از کلام پیامبر است که فرمودند:علمای امت من مثل پیامبران بنی اسرائیل هستند.