سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

سیری در سیره نبوی(5)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبیت اخلاق

استاد مطهری در  ابتدای این فصل ابتدا به توضیح اصطلا ح نسبی بودن اخلاق می پردازندبه این صورت که :

 نسبی بودن اخلاق یعنی اینکه معیارهای خوب و بد اخلاقی نسبی است ؛ یک چیز در یک زمان و مکان و شرایط خاصی از نظر اخلاقی خوب است و همان چیز در زمان و مکان و شرایط دیگر ، ضد اخلاق است. معنای مطلق بودن اخلاق هم این است  که معیارها و اصول اولیه اخلاق ، به هیچ وجه نسبی نیست بلکه مطلق است ولی معیارهای ثانویه اخلاق نسبی است.

استاد مطهری در این بخش اصول ملغی در سیره نبوی را بر می شمرند که عبارتند از ؛

1-اصل غدر و نیرنگ

علت اینکه پیامبر اکرم و یا امیر المؤمنین علیهما السلام  بر خلاف دشمنان خود از این شیوه استفاده نکردند این بود که اساساً  آنها خود را پاسدار اصول انسانی می دانستند .اصولی مثل وفا،صداقت ، امانتداری ،درستی و...

قرآن کریم هم می فرماید « مادامیکه آنها ( مشرکین ، بت پرستان که با پیغمبر عهد بسته بودند) به عهد خودشان وفادارند، شما هم وفادار باشید ، اما اگر آنها عهد خود را شکستند شما هم بشکنید. ( توبه /7)

2- اصل تجاوز

قرآن کریم می فرماید « و قاتلوا فی سبیل اللّه الّذین یقاتلونکم و لا تعتدوا»(بقره /190) یعنی تجاوز نکنید ، حد را از دست ندهید ، حتی در حال جنگ با کفار!

از مصادیق تجاوز در جنگ ، تجاوز به زنان و کودکان ، سالخوردگان و کسانیکه از جنگ کناره گرفته اند و در جنگ حضور نداشتند.ونیز کشتن سربازی که دست در بدن ندارد و قدرت دفاع از خود را ندارد.

و یا خداوند در سوره مائده آیه هشت می فرماید « یا ایّا الّذین آمنوا ... و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا إعدلوا هو اقرب للتّقوی» ای کسانیکه ایمان آورده اید مبادا که آن ناراحتیها سبب شود که شما حتی درباره دشمنانتان از عدالت خارج شوید.

3- اصل انظلام و استرحام

استرحام یعنی  د رجائیکه قدرت انسان کمتر ازدشمن است ، ازدشمن درخواست رحم و ترحم کنند.انظلام هم یعنی تن به ظلم دادن.

در مقابل ، پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله اصل قدرت را بکار می برد  یعنی توانا بودن  برای اینکه دشمن طمع نکند نه توانا بودن برای توی سر دشمن زدن.همانطور که قرآن کریم هم میفرماید که « و أعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباط الخیل ترهبون به عدوّاللّه و عدوّکم». ترهبون  یعنی که دشمن به خود اجازه تجاوز را ندهد. و این اصل یک اصل مطلق و همیشگی در سیره پیغمبر اکرم بوده است.اما اصل اعمال قدرت و زور ، یک اصل نسبی بوده در سیره نبی اکرم ، به عنوان آخرین دواء و آخرین راه! و این نسبی بودن به این معناست که یک جا باید اعمال قدرت کرد و یکجا نباید .باید موقعیت را شناخت  و تشخیص داد.لذاست که حضرت امیر در مورد پیامبر می فرماید که « طبیب دوّار بطبّه ، قد احکم مراهمه و أحمی مواسمه »(نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 107). یعنی که  1- روش پیامبر ، روش یک طبیب معالج بوده با بیمارانش.و خود حضرت امیر می فرمایند که « اشخاصی که خداوند به آنها توفیق داده که پاک مانده اند ، باید به بیماران معصیت ترحم کنند.» ( نهج البلاغه فیض الاسلام خ 140)  ؛قابل ترحم اند یعنی فحشش نده ، بی تفاوت هم نباش!

2-طبیب سیّار ؛ خود به سراغ بیمارانش می رود.

3- پیامبر در دستش هم مرحم داشت هم میسم ، یعنی آلت جرّاحی ، آلت داغ کردن.تا آنجاکه با مرهم می شد معالجه کند ، معالجه می کرد ولی آنجا که معالجه با مرهم کارگر نبود با داغ کردن معالجه می کرد . پس  در جایی  ملاطفت و نرمی لازم است و در جایی هم اعمال زور لکن هر کدام در جای خودش.

 اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب هم که  در سیره نبوی ، هم مطلق است و هم نسبی ؛ انتخاب سادگی در زندگی برای پیامبر ، یک اصل بود . در همه چیز ، در خوراک ، پوشاک ، مسکن ، معاشرت.حضرت امیرعلیه السام در نجج البلاغه علت سادگی زندگی پیامبراکرم را چنین بیان می فرماید که « اگر خدا  اینها ( مال و ثروت ) را ( به انبیاء خود ) بدهد دیگر اختیار از بین می رود. اگر ایمان جبری باشد ، همه ایمان می آورند ولی آن دیگر ایمان نیست. در خصوص معجزه هم ، معجزه تا وقتی آورده می شود که برای اتمام حجت باشدو گاهی صدق ادعای نبوت.و ادامه می دهند که اما خداوند سبحان هر نیرویی که به پیامبرانش داده در اراده شان داده ، در عزم و روحشان داده در حالیکه آنچه از حالاتشان به چشم دیگران می آید ، ضعیف و ناتوانشان کرده است.» ( نهج البلاغه صبحی صالح ، خ 192).

 از مصادیق سادگی در رفتار پیامبر اینکه ؛

هرگز اجازه نمی داد که عده ای پشت سرش حرکت کنند ، اگر سواره بود و کسی پیاده می فرمود یا تو جلو برو و من پشت سر تو بیایم و یا من بروم و تو بعد از من بیا و یا اگر ممکن بود هر دو سوار می شدند.محال بود که پیامبر سواره باشند و یک نفر پیاده. درمجلس که می نشست می گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پائین نداشته باشد . این سادگی و بی اعتنایی به دنیا در سیره علی علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام هم دیده می شو د و لذا وقتی می بینیم که حضرت زهرا به دنبال فدک می رود به خاطر اینست که اسلام احقاق حق را واجب می داند و الّا فدک ارزشی نداشت صد مثل فدک را ایشان در راه خدا داده بودنداما اگر به دنبال فدک نمی رفت تن به ظلم داده بود بنابراین ارزش فدک برای حضرت زهرا سلام اللّه علیها ، از جنبه حقوقی بود نه اقتصادی و مالی.ارزشش فقط این بود که بتوانند به فقرا رسیدگی کنند.

ادامه دارد...