سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیداردوست

بیعت با علی فقط یک مصافحه نیست!

فقط همین نبود که میان بیابان بایستد ، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کند تا ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالایش رود صدایش کند و دستش را بالا بگیرد . فقط گفتن جمله ی کوتاه " علی مولاست نبود". کار اصلاً اینقدر ها ساده نبود. فصل اتمام نعمت ، فصل بلوغ رسالت . فصل سختی بود!

بیعت با علی مصافحه ای ساده نبود؛ مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه ی سه حرفی باید کشید. ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق، سخت گیر بود! این روزها ولی همه چیز آسان شده است . این روزها " علی مولاست"، تکه کلامی معمولی و راحت است!!

اگر راحت می شود به همه ی تیرک های توی بزرگ راه تراکت سال امیرالمؤمنین زد و روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت " علی"، اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم می شود این کلمه را تکرار کرد و تکرار ولی هنوز در کوچه کوچه های شهرمان فقیر و بی نوایی هست، حتماً جایی از راه را اشتباه آمده ایم .

اگر می گوییم علی ولی هنوز مظلومان زیادی در جهان هستند و ما خواب آسوده به چشممان می آید و چه بسیار اوقات که نمازهایمان هم قضا می شود، حتماً جایی از راه را اشتباه آمده ایم!

اگر می خوانیم علی ولی هنوز عادلانه حکومت نکرده ایم و عده ای شکم گنده و فربه را سیر تر کرده و گرسنگان را گرسنه تر کرده ایم ، حتماً جایی از راه را اشتباه آمده ایم.

اگر می نویسیم علی، ولی ولیّ خدا را در غیبت نگه داشته ایم ، حتماً جایی از راه را اشتباه آمده ایم.

اگر ذکر مدام لبمان علی است ولی از شنیدن ناممان لزره بر اندام دشمن خدا نمی افتد بلکه با او عکس یادگاری می گیریم و لبخند می زنیم تا مشکلات اقتصادی مردممان را حل کنیم ، حتماً جایی از راه را اشتباه آمده ایم.

اگر خود را شیعه ی علی می دانیم ولی هوس جهاد با مستکبرین و گردنکشان عالم را نداریم و مجاهدین خدا را تندرو می نامیم ، حتماً جایی از راه را اشتباه آمده ایم.

شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم  و گرنه با او؟!...کارحتماً سخت بود ، صبوری بی پایان بر حق ، تاب آوردن عتاب هایش حتماً سخت بود.

آن مرد ناشناس که دیروز کوزه ی آب زنی را آورد ، صورتش را روی آتش تنور گرفته و می گفت" بچش! این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده است". آن " مرد ناشناس" سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد می گرید:" آه از این توشه ی کم ، آه از راه دراز" و ما بی آنکه بشناسیمش همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین می کنیم که با نامش شعر بگوییم ، خط بنویسیم ،آواز بخوانیم و حتّی دم بگیریم و از خود بیخود شویم.عجیب است ان مرد هنوز هم " ناشناس" است!!

خوب است برگردیم و به پشت سرمان نگاه کنیم و ببینیم آیا جا پای علی گذاشته ایم و یا ردّ پای پشت سرمان دوتاست با فرسنگ ها فاصله از هم؛ یکی مال علی و دیگری مال ...

(برگرفته از کتاب خدا خانه دارد/فاطمه شهیدی.عبارات پررنگ از ایشان است و عبارات ساده از بنده)